به راستی جمهوری اسلامی ما را به کجا می برَد؟ دروغ تا کجای فرهنگِ جامعه ی ما رخنه کرده است؟ اگر خوب بنگریم طرح تحریف تاریخ در کتاب های درسی را بعضی از قلم به دستانِ نا آگاه پیش از ولایت کودتا آغاز کرده اند. می گویم قلم به دستان، چون اطلاقِ واژه ی نویسنده، وبلاگ نویس، خبرنگار یا روزنامه نگار به کسانی که دروغ را پیش از خداوندان دروغ می سازند و منتشر می کنند، جنایتی بزرگ در حق نویسندگان، وبلاگ نویسان، خبرنگاران و روزنامه نگارانی است که این روزها از جان خویش می گذرند تا برای دیگران اندک جایی فراهم کنند برای زیستن.یک دیکتاتور می پندارد که خودش مرکز جهان است، خودش برتر از همه ی همکاران اش است و همه باید در برابر او سر ِ تعظیم فرود آورند. یک دیکتاتور واقعی حتی حاضر نیست به دیکتاتورهای بزرگِ پیش از خود احترام بگذارد و وقتی هم که می بیند پیش از او بزرگان دیگری دیکتاتوری های بزرگ تری را ایجاد کرده اند به گوشه ی عبایش بر می خورَد. پس شروع می کند به تحریفِ تاریخ تا بزرگی های آنان را کوچک جلوه دهد و کوچکی های خود را بزرگ. اما این فرایند چرا و چگونه در دنیای خبر، گزارش، مصاحبه، سخنرانی، جشنواره و هنر رخ می دهد؟یک مثال ساده می زنم. چند وقتی است که پیش از تقلب انتخاباتی سال 1388، خبرگزاری های خاصی از جمهوری اسلامی، بانوی محترم و ارجمندی را که نقالی می کرد به عنوان اولین زن نقال ایران معرفی کرده اند. این مسئله موجب افتخار آن خانم شد، نهادهای مختلفی از وزارت ارشاد گرفته تا انجمن اسلامی دانشگاه تهران و میراث فرهنگی برای ایشان بزرگداشت گرفتند، در جشنواره های خارجی او را به عنوان اولین زن نقال ایران معرفی کردند و زیر نظر معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فیلمی درباره ی او ساخته شد که در چندین جشنواره ی خارجی اکران شد و تحسین جهانیان را برانگیخت و موجب افتخار جمهوری اسلامی شد. آن موقع خبری از کودتای علنی نبود و اهل خبر و نظر و هنر به این پدیده ی نوظهور مانند معجزه ی قرن بیست و یکم جمهوری اسلامی می نگریستند. ولی حقیقت چه بود؟روزی در یک سایت خبری – تحلیلی، خبری را خواندم که اجرایی از اولین زن نقال ایران را نوید می داد. روی آن کلیک کردم و دیدم بانوی دیگری به لقب اولین زن نقال ایران مفتخر شده است. در اینترنت جستجویی کردم و دیدم که گاهی این بانو، گاهی آن بانو و گاهی بانوان دیگری به عنوان اولین زن نقال ایران معرفی شده اند. با خود گفتم قلم به دستانِ جمهوری اسلامی آیا به خود زحمت نمی دهند حداقل در اینترنت جستجویی کنند تا در مورد اولین زن نقال ایران به توافق برسند؟چندی بعد در اینترنت مقاله یی را دیدم که به پیشینه ی نقالی زنان در ایران می پرداخت. دانستم که در ایران باستان، زنان خنیاگر زیادی بوده اند که در دربار شاهان به نقالی ِ آوازی می پرداختند مانند آزاده، مشكناز، مشكنك، نازتاب، سوسنك، ماهآفريد، فرانك، شنبليد، گُرديه، سميّة خداينامهخوان ( مادر نضر بن حارث: نقال ایرانی در عربستان پیش از ظهور اسلام )، همسر فردوسي و ... . دانستم که در تاریخ ایران، از زمان هخامنشیان زنان نقال بسیاری وجود داشته اند که با ساز یا بدون ساز در دربار و شهر و روستا به نقالی می پرداختند و به انواع هنرها مانند شعرسُرایی، نوازندگی، سخنوری و رقص، آراسته و مجهز بودند.به شگفت آمدم که چرا قلم به دستانِ ناآگاه، چند سالی پیش از تحریف رسمی تاریخ توسط ولایت کودتا، تحریف تاریخ را آغاز کرده اند؟ وقتی به سایت ها و وبلاگ هایی که عنوان جعلی اولین زن نقال ایران را ساخته و رواج داده بودند مراجعه کردم، دریافتم که طیف خاصی از قلم به دستان، آگاهانه این عنوان را ساخته اند تا وانمود کنند زنان در تاریخ ایران جایگاه و پایگاه اجتماعی و هنری نداشته اند، قرن ها زیر ستم شاهان کمر خم کرده اند، ناگهان در جمهوری اسلامی کمر را برافراشته اند و اولین زن نقال ظهور کرده است تا پیام آور ِ پیام جمهوری اسلامی برای زنان جهان و اسوه ای حسنه برای آنان باشد.دریافتم ماجرای دیکتاتوری که نمی تواند پیش از خود و بیش از خود را ببیند، حکایتی تاریخی است که در عصر حاضر نیز تکرار می شود، حتی در عرصه ی ادبیات، هنر و خبر؛ البته متأسفانه به دست قلم به دستانی که برای ولایت کودتا کار می کنند، از ایران تا خبرگزاری هایی که ادعای آزادی، دقت و امانتداری دارند. آن جا بود که دانستم دیکتاتوری و کودتای فرهنگی، مرزهای زمینی ندارد. البته کسانی که قلم را به ریال و دلار و دینار می فروشند، نویسندگان شرافتمندی نیستند که خونی به رنگ آزادی و انسانیت در رگ هایشان جاری است، بلکه همان هایی اند که نوشتن شان مانند شمارش آراءشان است، گزارش هایشان مانند آمارهای دروغین شان، و پژوهش هایشان مانند تعیین صلاحیت هایشان که آن هم گزینشی و فرمایشی است.آیا زمان آن نرسیده است که قلم به سخن در آید و تاریخ را یک بار دیگر بازگو کند؟ تاریخی که از حمله ی اعراب، صفویه یا جمهوری اسلامی شکفته نمی شود، بلکه از زمان پیدایش خط آغاز شده و تا زمانی ادامه خواهد داشت که قلم، در جهان است و زبان ِ بی زبانانی است که خاموش خفته اند!در پایان، بخش هایی از مقاله ی علی فرهادپور را درباره ی اولین زن نقال ایران می آورم تا کمک کوچکی باشد به یادآوری ِ تاریخ واقعی ایران ( منبعی که مقاله ی علی فرهادپور را از آن برگرفته ام: http://bazgasht2.blogspot.com/2010/02/blog-post.html ):
اولین زن نقال ایران کیست؟نویسنده: علی فرهادپور«واقعهخواني در ايران پيشازاسلام، قصهسُراييِ موزوني همراه با ساز بوده است. همين قوّالي پس از اسلام ساز را کنار نهاد و تنها نقل واقعه شد. »(بيضايي: 65 و 224)نقّالي آوازي همراه با موسيقي را در ايران باستان خنياگري يا رامشگري ميناميدند. خنياگر يعنيكسيكه نوا و آواي خوش دارد، رامش نيز یعنی شادي و رامشگركسياستكه شادي مردمان را فراهم ميكند با موسيقي [و آواز]. (جنيدي: 41- 39)فريدون جنيدي و ابراهيم باستاني پاريزي رواج واژههاي نقّال و نقّالي را احتمالاً مربوط به صفويه دانسته اند و دیدیم که در آغاز با ساز و آواز بوده، منحصر به حماسه و شاهنامه نبوده و به مرور نوع ديگري از آن منشعب شده كه نقّالي غير موسيقايي است. پس واژۀ نقّالي در چهار قرن اخیر رایج شده و پیشتر با اصطلاحات ديگري نيز شناخته می شده مانند: واقعهخواني، قصهسُراييِ موزون، نقّالي آوازي، خنياگري، رامشگري، روضهخواني، صورتخواني، مناقبخواني، سخنوَري، ذاكري، پردهخواني، قوّالي، معرکه گیری و واگویه. (بيضايي: 83- 65)اولين زن نقّال ايران در زمان ساسانيانكه نام او بهجا مانده، آزادة رومي خنياگر بهرامگور بوده و نقّالي موسيقايي انجام ميدادهاست. (شاهنامه: رفتن بهرام به شكار)گزارش ديگر دربارة دختران دهقان برزين است: يكي چامهگوي و دگر چنگزن/ دگر پايكوبد شكن برشكن (چامه: چكامه، شعر، سرود و آواز) بدان چامهزنگفت كِاي ماهروي/ بپرداز دل چامۀ شاهگوي/ نخستين شهنشاه را چامهگوي/ چنينگفتكِاي خسروِ ماهروي/ نماني مگر بر فلك ماه را/ نَشايي مگر خسرَويگاه را. (شاهنامه: رفتن بهرام به نخچير)روشن است که زن نقّال شخص خاصي بوده و مسئول نوازندگي شخص يا اشخاص ديگري بوده اند. پس از زمان ساسانيان زنان نقّال بدون ساز هم نقّالي ميكرده اند فقط چون واژة عربي نقّال در آن زمان متداول نبوده به آنان نقّال نميگفتهاند، زنان نقالی همچون مشكناز، مشكنك، نازتاب، سوسنك، ماهآفريد، فرانك، گُرديه، سميّۀ خداينامهخوان (مادر نضربن حارث نقال ایرانی عربستان)، خواهر صلاحالدين ايّوبي (صفيزاده: 56)، دختر ملّاصدرا (اجتهادي: 861)، عفت دختر فتحعليشاه (اجتهادي: 709) و ملّا فاطمه بزرگترين نقّال زمانكريمخان زندكه بيستهزار بيت از شاهنامه و دیوانهای شعرا حفظ بود. (رستمالحكما: 341).مهمترين زن نقّال پس از اسلام همسر فردوسي بوده که خداينامه- شاهنامه های منثور را براي فردوسي ميخواند. در آغاز بيژن و منيژه آمده فردوسي به همسر خود گفت: بنِه پيشم و بزم را سازكن/ به چنگآر چنگ و مي آغازكن/ مرا مهربان يار بشنو چهگفت/ از آن پسكه گشتيم با جام جفت:/ بپيماي مي تا يكي داستان/ ز دفتر بَرَت خوانم از باستان/ پر از چاره و مهر و نيرنگ و جنگ/ همه از درِ مردِ فرهنگ و سنگ. (شاهنامه: بيژن و منيژه) پس همسر فردوسی را اولین زن نقال شاهنامه تاریخ ایران نیز می توان دانست.پيش از انقلاب اسلامي زن نقّالی به نام بلقيس ميزيسته و بهگفتة هوشنگ جاوید و ابوالقاسم انجویشیرازی: «بلقيس معرکهگیری بود که به محلة گارتماشین (ایستگاه ماشین دودی) در شوش میآمد و نقل میگفت.» (كارگزاران. ش 534) مرشد بلقيس پس از انقلاب نيز نقالی می کرده و پس از او فرحناز کریم خانی اولین زن نقال شاهنامه پس از انقلاب اسلامی است. (خبرگزاری میراث فرهنگی)در جشنوارة دانشجويي 76 بانواني در نمايش فتحنامةكلات به نقّالي پرداختند. در سال 78 داود فتحعليبيگي كلاسهاي نقّالي را داير کرد و از شاگردانشان مينا صارمي در سال 78 در جشنوارة آييني سنّتي نقالی کرد و چهار زن نقّال ايران ساقي عقيلي، شيرين امامي، شقايق رهبري و زيبا عابدي در جشنوارة استان تهران در نمایش خاتون نقالی کردند. در جشنوارة آييني سنتي 80 شيرين امامي، ساقي عقيلي و فاطمه حبيبيزاد اجراي نقّالي داشتند كه مرشد ترابي عصاي خود را به حبیبی زاد هديه داد و ساقی عقيلي بهعنوان بهترين بازيگر زن از سوي تماشاگران برگزيدهشد و در جشنوارة آييني سنتي 82 حبيبيزاد و عقيلي در يك نقّالي مشترک هنرنمايي کردند و زنان نقال مذکور تاکنون به نقالی و هنرنمایی پرداخته اند.منابعاجتهادي، مصطفي. دائرةالمعارف زن ايراني. تهران. بنياد دانشنامة بزرگ فارسي 82باستاني پاريزي، محمد ابراهيم. شاهنامه آخرش خوش است/ گذار زن ازگدار تاريخ. تهران. علم 83بيضايي، بهرام. نمايش در ايران. تهران. روشنگران و مطالعات زنان 79 جنيدي، فريدون. زمينه شناخت موسيقي ايراني. تهران. پارت 72 رستم الحكما. رستم التواريخ. تهران. اميركبير 2537 صفيزاده بورهكهئي، صديق. دانشنامة نامآوران يارسان. تهران. هيرمند 75 فرخزاد، پوران. زن از كتيبه تا تاريخ/ كارنامة زنانكاراي ايران. تهران. زرياب 78فردوسي. شاهنامه. محمد عباسي. تهران. فخر رازي 70
اولین زن نقال ایران کیست؟نویسنده: علی فرهادپور«واقعهخواني در ايران پيشازاسلام، قصهسُراييِ موزوني همراه با ساز بوده است. همين قوّالي پس از اسلام ساز را کنار نهاد و تنها نقل واقعه شد. »(بيضايي: 65 و 224)نقّالي آوازي همراه با موسيقي را در ايران باستان خنياگري يا رامشگري ميناميدند. خنياگر يعنيكسيكه نوا و آواي خوش دارد، رامش نيز یعنی شادي و رامشگركسياستكه شادي مردمان را فراهم ميكند با موسيقي [و آواز]. (جنيدي: 41- 39)فريدون جنيدي و ابراهيم باستاني پاريزي رواج واژههاي نقّال و نقّالي را احتمالاً مربوط به صفويه دانسته اند و دیدیم که در آغاز با ساز و آواز بوده، منحصر به حماسه و شاهنامه نبوده و به مرور نوع ديگري از آن منشعب شده كه نقّالي غير موسيقايي است. پس واژۀ نقّالي در چهار قرن اخیر رایج شده و پیشتر با اصطلاحات ديگري نيز شناخته می شده مانند: واقعهخواني، قصهسُراييِ موزون، نقّالي آوازي، خنياگري، رامشگري، روضهخواني، صورتخواني، مناقبخواني، سخنوَري، ذاكري، پردهخواني، قوّالي، معرکه گیری و واگویه. (بيضايي: 83- 65)اولين زن نقّال ايران در زمان ساسانيانكه نام او بهجا مانده، آزادة رومي خنياگر بهرامگور بوده و نقّالي موسيقايي انجام ميدادهاست. (شاهنامه: رفتن بهرام به شكار)گزارش ديگر دربارة دختران دهقان برزين است: يكي چامهگوي و دگر چنگزن/ دگر پايكوبد شكن برشكن (چامه: چكامه، شعر، سرود و آواز) بدان چامهزنگفت كِاي ماهروي/ بپرداز دل چامۀ شاهگوي/ نخستين شهنشاه را چامهگوي/ چنينگفتكِاي خسروِ ماهروي/ نماني مگر بر فلك ماه را/ نَشايي مگر خسرَويگاه را. (شاهنامه: رفتن بهرام به نخچير)روشن است که زن نقّال شخص خاصي بوده و مسئول نوازندگي شخص يا اشخاص ديگري بوده اند. پس از زمان ساسانيان زنان نقّال بدون ساز هم نقّالي ميكرده اند فقط چون واژة عربي نقّال در آن زمان متداول نبوده به آنان نقّال نميگفتهاند، زنان نقالی همچون مشكناز، مشكنك، نازتاب، سوسنك، ماهآفريد، فرانك، گُرديه، سميّۀ خداينامهخوان (مادر نضربن حارث نقال ایرانی عربستان)، خواهر صلاحالدين ايّوبي (صفيزاده: 56)، دختر ملّاصدرا (اجتهادي: 861)، عفت دختر فتحعليشاه (اجتهادي: 709) و ملّا فاطمه بزرگترين نقّال زمانكريمخان زندكه بيستهزار بيت از شاهنامه و دیوانهای شعرا حفظ بود. (رستمالحكما: 341).مهمترين زن نقّال پس از اسلام همسر فردوسي بوده که خداينامه- شاهنامه های منثور را براي فردوسي ميخواند. در آغاز بيژن و منيژه آمده فردوسي به همسر خود گفت: بنِه پيشم و بزم را سازكن/ به چنگآر چنگ و مي آغازكن/ مرا مهربان يار بشنو چهگفت/ از آن پسكه گشتيم با جام جفت:/ بپيماي مي تا يكي داستان/ ز دفتر بَرَت خوانم از باستان/ پر از چاره و مهر و نيرنگ و جنگ/ همه از درِ مردِ فرهنگ و سنگ. (شاهنامه: بيژن و منيژه) پس همسر فردوسی را اولین زن نقال شاهنامه تاریخ ایران نیز می توان دانست.پيش از انقلاب اسلامي زن نقّالی به نام بلقيس ميزيسته و بهگفتة هوشنگ جاوید و ابوالقاسم انجویشیرازی: «بلقيس معرکهگیری بود که به محلة گارتماشین (ایستگاه ماشین دودی) در شوش میآمد و نقل میگفت.» (كارگزاران. ش 534) مرشد بلقيس پس از انقلاب نيز نقالی می کرده و پس از او فرحناز کریم خانی اولین زن نقال شاهنامه پس از انقلاب اسلامی است. (خبرگزاری میراث فرهنگی)در جشنوارة دانشجويي 76 بانواني در نمايش فتحنامةكلات به نقّالي پرداختند. در سال 78 داود فتحعليبيگي كلاسهاي نقّالي را داير کرد و از شاگردانشان مينا صارمي در سال 78 در جشنوارة آييني سنّتي نقالی کرد و چهار زن نقّال ايران ساقي عقيلي، شيرين امامي، شقايق رهبري و زيبا عابدي در جشنوارة استان تهران در نمایش خاتون نقالی کردند. در جشنوارة آييني سنتي 80 شيرين امامي، ساقي عقيلي و فاطمه حبيبيزاد اجراي نقّالي داشتند كه مرشد ترابي عصاي خود را به حبیبی زاد هديه داد و ساقی عقيلي بهعنوان بهترين بازيگر زن از سوي تماشاگران برگزيدهشد و در جشنوارة آييني سنتي 82 حبيبيزاد و عقيلي در يك نقّالي مشترک هنرنمايي کردند و زنان نقال مذکور تاکنون به نقالی و هنرنمایی پرداخته اند.منابعاجتهادي، مصطفي. دائرةالمعارف زن ايراني. تهران. بنياد دانشنامة بزرگ فارسي 82باستاني پاريزي، محمد ابراهيم. شاهنامه آخرش خوش است/ گذار زن ازگدار تاريخ. تهران. علم 83بيضايي، بهرام. نمايش در ايران. تهران. روشنگران و مطالعات زنان 79 جنيدي، فريدون. زمينه شناخت موسيقي ايراني. تهران. پارت 72 رستم الحكما. رستم التواريخ. تهران. اميركبير 2537 صفيزاده بورهكهئي، صديق. دانشنامة نامآوران يارسان. تهران. هيرمند 75 فرخزاد، پوران. زن از كتيبه تا تاريخ/ كارنامة زنانكاراي ايران. تهران. زرياب 78فردوسي. شاهنامه. محمد عباسي. تهران. فخر رازي 70
منبع:
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5501278,00.html
http://perslit.com/g2404naghalli.html
نکته: کارگاه آموزش برخوانی(نقالی) ساقی عقیلی
No comments:
Post a Comment