Pages
Sunday, 25 April 2010
زنان و نقالی مدرن ( مادران یک تولد )
Thursday, 22 April 2010
زندگی نامه ی ساقی عقیلی، نقال نقل های جاوید/ کارگاه آموزش برخوانی ( نقالی) ساقی عقیلی
عقیلی هرگز به جعل تاریخ، عوام فریبی، تحقیر و حذف ارزش های نقالان دیگر و توهین به آنها نپرداخته است. نگاهی به سوابق او ثابت می کند هنوز کسانی هستند که هنر را برای حفظ و گسترش فرهنگ انجام می دهند و می کوشند هنرشان نه در خدمت جریان تجاری یا گروهی خاص بلکه در معرض دید همگان، در راستای بیان مشکلات مردم و حفظ ارزش های انسانی باشد. کافی است نگاهی به نقالی هایی بیندازیم که درباره ی موارد نقض حقوق بشر در ایران، ضحاکان امروز و شهدای آزادی ایران اجرا کرده، بر خلاف سنت نقالان که نمی گذارند به طور کامل از نقالی شان فیلمبرداری شود به طور کامل در اینترنت نهاده و همه ی جهان می توانند آن ها را مشاهده کنند.
Tuesday, 20 April 2010
راز مرگ فردوسی/ کارگاه آموزش برخوانی (نقالی) ساقی عقیلی
تکه تکه اش کنیم
دارش بزنیم
بسوزانیمش
آی ی ی ی ی اورا بکشیم اما چگونه؟
کتاب او مدح شاهان است، شاهان گبرکانند، گبرکان کافرند، کافران نجس اند و نجاست به آب روان پاک می شود. پس شاهنامه را به آب بشوییم تا شاهان درون آن پاک شوند.
آنوقت کلا شاهان از شاهنامه پاک می شوند
فبح المراد اگر شاهان هم پاک شوند.
آنوقت دیگر شاهنامه نیست، پاکنامه است!
سالنامه اش می کنیم. فصلنامه؟ فصلنامه. ماهنامه. هفته نامه.
روزنامه اش می کنیم.
این اصیل ترین نسخه ی شاهنامه است که به خط خود فردوسی در هزار و چند سال پیش نوشته شده.
اینک آنرا به می سپاریم تا زمین و زمان از لوث وجود شاه نامه پاک شود.
یکی طشت بنهاد زرّین بَرش/ جدا کرد از سروِ سیمین سرش
روزنامه. روزنامه آخرین خبر. شاهنامه شسته شد. شاهنامه پاک شد.
نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی
نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی
نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی
درختی نشانی همی بر زمین/ کجا برگ، خون آورَد بار، کین
شنیدی که از آفریدونِ گُرد ستمکاره ضحّاکِ تازی چه بُرد؟
آری فردوسی را نباید به خاک سپرد. فردوسی را نمی توان به خاک سپرد. او زنده است، در میان ماست، هر روز به یک نام یک چهره یک خبر جدید. او زنده است تا نامه ی شاهانی را بنویسد که هر روز
کشته می شوند. روزی پیکر بی جانشان را به مادرشان می دهند. یک روز در تصادفی مشکوک جان می سپارند، ودیگر روز، جسد سوخته شان را در جاده ای خاکی می یابیم.
فردوسی هر روز از میان مردگان بر می خیزد، مردگان را زنده می کند، و به دست آنها کشته می شود.
به دست من، تو، او، ما. منی که می توانستم زیر یک سقف با همنوع خود زیست کنم و نکردم. منی که می توانستم دستی بگیرم که از پای نیفتد و نگرفتم. منی که می توانستم پرده ها را کنار بزنم و نزدم و همه
ی عمر را صرف بافتن پرده ای کردم که بر آفتاب کشم تا شمع دکان خویش بفروشم،
و فروختم.
ولی اینک در این قحط بازار شمع و چراغ، کرم های شب تاب نیز نوری نمی دهند.
نویسنده، کارگردان و فیلمبردار: علی فرهادپور
نقال/ بازیگر: ساقی عقیلی ( ملقب به نداآفرید )
Thursday, 15 April 2010
برخوانی (نقل) گُردآفـــرید. بخش 1 و 2. کارگاه آموزش برخوانی (نقالی) ساقی عقیلی
Saturday, 10 April 2010
نقالی مدرن چیست؟ ( بیانیه ی گروه نقالی مدرن. نویسندگان: ساقی عقیلی، علی فرهادپور )
ممکن است در نگاه اول کنارهم نشینی دو واژه ی نقالی و مدرن، عجیب و ناهمگون به نظر برسد ولی هدف از کنارهم نشاندن این دو واژه دقیقا همین است. یعنی نخست با عجیب نمایی، ذهن مخاطب را به چالش بکشیم و سپس بکوشیم تکنیک هایی را بشناسیم که با آنها چیزهایی که تاکنون ناهمگون و ناممکن پنداشته شده اند، بتوان به مرحله ی اجرا درآورد. چیزهای ناهمگونی که پس از کنار هم نشاندن آن ها باید علامت تعجب گذاشت همچون: دموکراسی در خاورمیانه، بهشت بر روی زمین، حقوق بشر در یک حکومت فاشیستی، پیوند میان جداشدگان، وطن برای تبعیدشدگان، احساس مسئولیت برای مرفهین بی درد، دینداربودن در عین عدم بروز نشانه های دینداری، دانش در میان اقشار نادان جامعه، رفاه و شادی درمناطق محروم جامعه ی جهانی و تبدیل دانش به واقعیت زندگی.
نقالی مدرن اصطلاحی ست متشکل از دو واژه ی ناگسستنی و بر یک چیز واحد دلالت می کند. نقالی در طول تاریخ همواره مدرن بوده است. نخستین انسانهایی که به نقالی پرداختند، انسان های اولیه ای بودند که با زبان ایما و اشاره برای اطرافیان خود حوادثی کاملا فیزیکی را باز نمایی کردند، آنان نسبت به پیشینیان خود بسیار پیشرفته و مدرن بودند. آنان علیرغم پیوند با گذشتگان و تاریخ اجتماعشان نیازها و نمودهایی از زمانه ی خود را نیز، بازتاب می دادند همچنان که در زبان فرانسوی واژه ی مدرن بر امروزی بودن و تطابق با زمانه دلالت می کند. واژه ی نقالی هم بر داستان گویی دلالت می کند و چون هر گاه داستانی نقالی شود، بر اساس افکار، اپیستمه و دانش زمانه درک و تفسیر می شود، نقالی مدرن، ترکیبی درست، دقیق و واقعی است.
نقالان نیز در طول تاریخ همواره مدرن بوده اند و نقل های گذشته را مطابق با نیازهای زمان و مکان شان بازنویسی می کردند. نمونه های بسیاری از این بازنویسی ها را در تاریخ نقالی ایران می توان یافت. بهترین نمونه از این مورد، شاهنامه ی فردوسی است که علیرغم وفاداری و احساس مسئولیتی پژوهشگرانه و مورخ وار، باز هم رگه هایی از زمان و مکان زندگی فردوسی را در خود بازتاب داده است. این که فردوسی این رگه ها را عمدا در شاهنامه گنجانده است یا نه مطلبی جداگانه است ولی به هر حال مانند هر متن دیگری، افق دید مخاطب که مطابق با زمان و مکان ارائه ی اثر است در خوانش شاهنامه موثر است. افق دیدی که فردوسی نیز هنگام خواندن خدای نامه ها با آن مواجه بوده است. به یاد آوریم که در هیچ جای خدای نامه های به دست آمده جملاتی شبیه به این شعر فردوسی دیده نمی شود:
فریدون فرخ فرشته نبود/ ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی/ تو داد و دهش کن فریدون تویی
یا:
چو ضحاک شد بر جهان شهریار/ بر او سالیان انجمن شد هزار
نهان گشت کردار فرزانگان/ پراکنده شد کام دیوانگان
خِرَد خوار شد جادویی ارجمند/ نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز/ ز نیکی نبودی سخن جز به راز
یا:
تو مر دیو را مردم ِ بد شناس/ هر آن کو ندارد ز یزدان سپاس
یا:
چو با تخت، منبر برابر شود/ همه نام بوبکر و عمّر شود
پرستار زاده شود شهریار/ نژاد و بزرگی نیاید به کار
بداندیش گردد پدر بر پسر/ پسر همچنین بر پدر چاره گر
زیان کسان از پی سود خویش/ بجویند و دین اندر آرند پیش
همه گنج ها زیر دامن نهند/ گریزند و کشور به دشمن دهند
حتی می توان افق دیدی امروزی را در روایت های شاهنامه ی فردوسی دید که بسیار مدرن و چه بسا مدرن تر از مدرن است و از آن جا که نقالی، خود به معنی روایت گری است و فردوسی، راوی روایت های کهن ایرانی است، فردوسی را می توان یکی از بزرگ ترین نقالان مدرن تاریخ ایران دانست. آری مدرنیزم در تاریخ نیز جاری بوده است.
هیچ چیزی رو به گذشته ندارد و همه ی چیزها در بستر زمان معنا می شوند و بر امروز و آینده دلالت می کنند. هراکلیتوس در همین زمینه گفته است در یک رودخانه نمی توان دوبار پا نهاد چرا که در بار دوم، آبی که به پایمان برخورد می کند آن آب قبلی نیست؛ پس آن رود نیز رود قبلی نیست، رود دیگری است و چه بسا اگر حرکت جوهری ملاصدرا و هگل را در نظر بگیریم، پای ما نیز پای قبلی نیست. بر اساس حرکت جوهری که در فلسفه های هراکلیتوس، ملاصدرا و هگل وجود دارد همه ی چیزها تحت سیطره ی قانون حرکت جوهری هستند. برای مثال نطفه، کودک می شود، کودک بزرگسال می شود، بزرگسال پیر می شود و پیر می میرد؛ ولی در همه ی احوال ما به آن همه اشخاص مختلف یک نام می دهیم مانند: آرامیس، ژاییر و مانند آن ها. هیچ کدام از اشخاص ذکر شده، در مرحله ی جدیدتر، آن شخص مرحله ی قبلی نیستند ولی آنچه همه ی تحولات شخصیتی در مراحل مختلف زندگی را به هم پیوند می دهد، نام، محل زندگی، ارتباط با اطرافیان، شباهت فیزیکی و کنش های مشابه هم است.
شاید بپرسید پس چرا تمام این فرایند را یک جریان واحد محسوب می کنند و می گویند: همان آدم؟ پاسخ این پرسش را در فلسفه ی جدید می توان یافت. توهّم تداوم جغرافیایی، توهّم وحدت مکان، توهّم یگانگی، یکجایی بصری و نقص زبان گفتاری، دست به دست هم می دهند تا ما ناچار شویم بگوییم این پیر همان کودک است که پیر شده. پس اینجا کلمه ی همان بر نوعی همان- پنداری فرضی و قراردادی دلالت می کند نه بر نوعی یگانگی واقعی.
مباحث تکمیلی مربوط به این مسئله را در آثار فیلسوفانی همچون: خیام، کی یر که گارد، آرتورشوپنهاور، فردریش نیچه، میشل فوکو، لودویک ویتکنشتاین و بسیاری از آثار شکسپیر نیز می توان یافت. البته برای اینکه موقتا این بحث را پایان دهیم، می توان از ضرب المثل قدیمی ایرانی کمک گرفت که می گوید: چون که صد آمد نود هم پیش ما است. به عبارت دیگر حتی اگر حرکت جوهری را بپذیریم می توان گفت نطفه شامل کودک نیست و بزرگسال شامل پیر نیست ولی کودک شامل نطفه هست و پیر شامل بزرگسال، کودک و نطفه هست. ( و شاید مرده، شامل همه ی اینها ! )
در نقالی مدرن هم، واژه ی مدرن، هم نقالی را در خود دارد، هم تاریخ را و هم امروز را. اگرچه نقالی چنان که گفتیم در طول تاریخ نوعی مدرنیزم را رعایت کرده است و این نکته کنار هم نشینی دو واژه ی نقالی و مدرن را توجیه و تثبیت می کند با این حال باید گفت واژه ی نقالی مدرن فراتر از مدرنیزم موجود در نقالی کهن و تاریخ نقالی ست.
نقالی مدرن یک سنتز و یک کل است و علیرغم این که شامل اجزا ( نقالی و مدرن ) است، چیزی فراتر از اجزا می باشد. سنتزی که چیزی یگانه، منحصر به فرد و نوین است. نقالی مدرن تلاشی در جهت دریافت و نمایش همزمان چیزهایی است که طبق قانون حرکت جوهری، امکان ثبت و نمایش آنها وجود ندارد. می بینیم که اینجا به آغاز سخن مان بازمی گردیم یعنی کنارهم نشینی چیزهایی که هم نشینی شان ناممکن به نظر می رسد ولی نمی توان این گزاره ی اثبات شده را انکار کرد که تنها چیزغیر ممکن، خود غیر ممکن است.
با این توصیفات نقالی مدرن به تئاتر نامرئی آگوستو بوال، لیوینگ تئاترجولین بک و جودیت مالنا و تئاتر پداگوژی نزدیک می شود.
نقالی مدرن برای دریافت و نمایش حرکت جوهری ناچار است تناقضی را حل کند که ناممکن می نماید، یعنی تحولات را پیش از وقوع آنها پیش بینی کند و وقوع آنها را هشدار دهد؛ تازه در صورت امکان چنین کاری، دو گزینه ی دیگر در برابر نقالی مدرن و مخاطبان آن گشوده خواهد شد:1- تسلیم به آن چه پیش بینی می شود و تلاش در راستای تحقق آن. 2- جلوگیری از تحقق آن پیش بینی. این چیزی است که در حال حاضر ناممکن می نماید، دقیقا به همان اندازه ناممکن، که در زمان چاپ « سفر به ماه » نوشته ی ژول ورن، سفر به ماه ناممکن می نمود.
امروز نیز رسیدن به اهداف نقالی مدرن ناممکن می نماید، دقیقا به همان اندازه که در فیلمهای علمی تخیلی، تغییرات ژنتیکی، پیشرفتهای تکنولوژیکی و شکستن مرزهای زمان ناممکن به نظر می رسد.
شاید سخن آلبر کامو راه گشا باشد که گفته است: « حتی اگر تحقق آزادی و عدالت در جهان ناممکن باشند وظیفه ی هنرمند تلاش برای تحقق آنهاست . » البته سیاستمداران با واقعیت ها سر و کار دارند و هنرمندان با آرمان ها و آنچه که به شخصیت هایی همچون اودیپ هویت می بخشد، مبارزه با سرنوشت است نه تسلیم به آن.
اینک به طور خلاصه به اصول و مفاهیم نقالی مدرن اشاره می کنیم تا مقدمه ای بر شناخت و اجرای آن در آینده باشد:
1. هر انسان در زندگی خود یک نقال است و نقالی او امروزی و مدرن است. هر انسان نقالی ست که با زندگی خود می تواند حماسه بیافریند یا سوگ؛ می تواند با زندگی خود، نقلی واقعی، عینی و ملموس از زندگی ضحاک یا شغاد بسازد و یا نقلی از کاوه و فریدون؛ نقلی از کرتیر یا مانی و مزدک. هر انسان در زندگی خود می تواند نقالی باشد که نقل او بر گفتار متکی است و فقط حرف می زند، می لافد و شعار می دهد، یا نقالی که گفتارش با کنش اش همخوانی و هماهنگی دارد. پس نقالی مدرن علیرغم این که یک سبک نمایشی است، یک اندیشه ی انسانی، یک رفتار اجتماعی، یک شیوه ی زندگی و یک جنبش نوین اجتماعی است؛ چیزی که علی فرهادپور پیش از این، آن را جنبش آینده نام نهاده است.
2. نقالی مدرن، فقط درباره ی تاریخ و شاهنامه نیست، ولی جدا از شاهنامه و تاریخ هم نیست. نقالی مدرن، شاهنامه ی امروز، تاریخ امروز و شاهنامه ای برای امروز است.
3. نقالی مدرن اگرچه به گذشته هم نگاه و اشاراتی دارد ولی مهم ترین بخش آن نگاه و اشاره به تفکر و کنشی در امروز و آینده است. نقالی مدرن بر خلاف بیشتر نقالی های کهن، به داستان های امروزی نیز می پردازد، مانند زندگی افراد واقعی که هنوز زنده اند و یا داستان هایی که داستان نویسان در عصر حاضر نوشته اند یا می نویسند.
4. نقالی مدرن، مرزی میان خود و هیچ ابزار قدیمی یا جدیدی قائل نیست و آن چه را مطابق با هدفش باشد به کار می گیرد.
5. در نقالی مدرن اگر داستان مربوط به گذشته است، علیرغم این که تماشاگران، آن را به شکلی امروزی درک می کنند، نشانه های عینی و تکنیکی امروزینی هم در آن به کار گرفته می شود.
6. در نقالی مدرن از تکنولوژی می توان استفاده کرد ولی از نظر کیفی، نقال باید برابر با تکنولوژی و فراتر از آن باشد. در غیر اینصورت آن نقال، لایق تکنولوژی نیست؛ نقالی، مدرن نیست و اجرا، اصلا نقالی نیست. اگر کیفیت تکنولوژی، از کیفیت نقالی نقال، پیش تر برود، در این حالت هم به تماشاگر توهین شده است، هم به نقالی، هم به نقال و هم به تکنولوژی.
7. استفاده از تکنولوژی، یک نقالی را مدرن نمی کند، بلکه روش اجرا، ارتباط اجرا با جهان امروز، نسبتِ دور ِ آن با کهنه گی ( پوسیدگی و پس ماندگی ) و کاربردی بودن آن برای امروز، مدرن بودن آن را مشخص می کند.
8. در نقالی مدرن، مرز میان سبک ها و ژانرها به وضوح مشخص نیست و نوعی مجاورت یا تداخل سبک ها ممکن است در آن دیده شود.
9. نقالی مدرن اگرچه بنا به ضرورت و مطابق با هدفش، از سینما، تئاتر، نقاشی و هنرهای دیگر بهره می گیرد ولی در نقد آن، زیبایی شناسی هنرهای دیگر را معیار قطعی و نهایی نمی توان دانست.
10. نقالی مدرن قادر به برآورده کردن انتظارات همه ی مخاطبان، از همه ی گروه ها و طیف های فکری مختلف است. البته این برآورده کردن انتظارات، در فرم قابل انجام است و ایده ی بنیادی پنهان ( که در روندی نامحسوس به ناخودآگاه تماشاگر وارد شده و به او تلقین می شود ) طبق قانون و قراردادی نا نوشته در انحصار مجریان نقالی مدرن است.
نکته:
11. نقالی مدرن قادر به نمایش راه حل برای مشکلات انسانی است. این بخش مربوط به متخصصان روانشناسی، سیاست، جامعه شناسی و فرهنگ و هنر است. مشکلات مطرح شده به متخصصان مذکور سپرده می شود و راه حل های ارائه شده توسط آن ها، به دست گروه اجرایی نقالان نقالی مدرن به شکل یک نقالی منحصر به فرد که ویژه ی آن مشکل است، اجرا می شود.
12. نقالی مدرن در حال حاضر یک جریان تجاری نیست ولی از تجارت و اقتصاد جدا هم نیست و ممکن است در آینده به یک جریان تجاری قدرتمند تبدیل شود. به زبان روشن تر نقالی مدرن، فرهنگِ اقتصاد و اقتصادِ فرهنگ است. می توان به گروه نقالی مدرن، موضوعی را پیشنهاد کرد و گروه، همچنان که یک شرکت تجاری، سفارشی را می پذیرد، از پیشنهاد استقبال می کند، ولی تعهد اجرای آن منوط به تصمیم اکثریت اعضای گروه است و در آغاز، سفارش ها را به طورافتخاری و رایگان انجام می دهد.
در پایان باید گفت: نقالی مدرن، امتداد حرکتی تاریخی است که در آن کهنه ها نو می شوند، خطاها حذف می شوند و مدرن ها روز به روز مدرن تر می شوند. نقالی مدرن، پدیده ای است که شناخت و جمع بندی آن نیاز به زمان دارد و شناخت آن با دیدن، شنیدن، خواندن ( خوانش ) و دریافتن آن ممکن است. برای اطلاع بیشتر درباره ی آن، مقالات دیگر گروه نقالی مدرن و اجراهای نقالی آن توسط ساقی عقیلی را می توان مورد بررسی قرار داد.
منبع:
گروه نقالی مدرن. نویسندگان: ساقی عقیلی. علی فرهادپور. 20 فروردین 1389
Authors: Saghi Aghili - Ali Farhadpour
Thursday, 8 April 2010
فیلم - تئاتر فردوسی امروزکارگاه آموزش برخوانی (نقالی) ساقی عقیلی
فردوسی را نباید به خاک سپرد، گورستان مسلمین را با نعش او آلوده نکنید.اورا به بیابان بیاندازید تا خوراک بیابانیان شود.
تکه تکه اش کنیم
دارش بزنیم
بسوزانیمش
آی ی ی ی ی اورا بکشیم اما چگونه؟
کتاب او مدح شاهان است، شاهان گبرکانند، گبرکان کافرند، کافران نجس اند و نجاست به آب روان پاک می شود. پس شاهنامه را به آب بشوییم تا شاهان درون آن پاک شوند.
آنوقت کلا شاهان از شاهنامه پاک می شوند
فبح المراد اگر شاهان هم پاک شوند.
آنوقت دیگر شاهنامه نیست، پاکنامه است!
سالنامه اش می کنیم. فصلنامه؟ فصلنامه. ماهنامه. هفته نامه.
روزنامه اش می کنیم.
این اصیل ترین نسخه ی شاهنامه است که به خط خود فردوسی در هزار و چند سال پیش نوشته شده.
اینک آنرا به می سپاریم تا زمین و زمان از لوث وجود شاه نامه پاک شود.
یکی طشت بنهاد زرّین بَرش/ جدا کرد از سروِ سیمین سرش
روزنامه. روزنامه آخرین خبر. شاهنامه شسته شد. شاهنامه پاک شد.
نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی
نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی
نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی
درختی نشانی همی بر زمین/ کجا برگ، خون آورَد بار، کین
شنیدی که از آفریدونِ گُرد ستمکاره ضحّاکِ تازی چه بُرد؟
آری فردوسی را نباید به خاک سپرد. فردوسی را نمی توان به خاک سپرد. او زنده است، در میان ماست، هر روز به یک نام یک چهره یک خبر جدید. او زنده است تا نامه ی شاهانی را بنویسد که هر روز کشته می شوند. روزی پیکر بی جانشان را به مادرشان می دهند. یک روز در تصادفی مشکوک جان می سپارند، ودیگر روز، جسد سوخته شان را در جاده ای خاکی می یابیم.
فردوسی هر روز از میان مردگان بر می خیزد، مردگان را زنده می کند، و به دست آنها کشته می شود.
به دست من، تو، او، ما. منی که می توانستم زیر یک سقف با همنوع خود زیست کنم و نکردم. منی که می توانستم دستی بگیرم که از پای نیفتد و نگرفتم. منی که می توانستم پرده ها را کنار بزنم و نزدم و همه ی عمر را صرف بافتن پرده ای کردم که بر آفتاب کشم تا شمع دکان خویش بفروشم،
و فروختم.
ولی اینک در این قحط بازار شمع و چراغ، کرم های شب تاب نیز نوری نمی دهند.
نویسنده، کارگردان و فیلمبردار: علی فرهادپور
نقال/ بازیگر: ساقی عقیلی ( ملقب به نداآفرید )
نکته:
فردوسی، کارگردان مولفی که دکوپاژهایش تا کنون به فیلم تبدیل نشده است! ( نویسنده: ساقی عقیلی )کارگاه آموزش برخوانی (نقالی) ساقی عقیلی
دوربین، شاه را نشان می دهد:
به بگماز بنشست یکروز شاد / ز گُردان لشکر همی کرد یاد
سپس عقب می کشد، لوکیشن را به نمایش می گذارد و آوای چنگ به گوش می رسد:
به دیبا بیاراسته گاه شاه / نهاده به سر بر کیانی کلاه
نشسته به گاه اندرون می به چنگ / دل و گوش داده به آوای چنگ
پس از آن نوبت به نشان دادن یک یک نقش آفرینان می رسد:
به رامش نشسته بزرگان به هم / فریبرز کاوس با گستهم
چو گودرز کشواد و فرهاد و گیو / چو گرگین میلاد و شاپور نیو
شه نوذر آن طوس لشکر شکن / چو رهّام و چون بیژن رزم زن
همه باده ی خسروانی به دست / همه پهلوانان خسرو پرست
و سپس دوربین ، سیاهی لشکرها را نشان می دهد:
پری چهرگان پیش خسرو به پای / سر زلفشان بر چمن مشک سای
سپس دوربین ناگهان به سوی پرده ی بارگاه می چرخد:
ز پرده درآمد یکی پرده دار / به نزدیک سالار شد هوشیار
که بر در به پایند ارمانیان / سر مرز ایران و تورانیان
سپس کیخسرو با توجه کردن به مشکل مرزنشینان و تلاش برای حل مشکل آن ها ابعادی از شخصیت خود را به نمایش می گذارد. شخصیت پردازی با نشان دادن کنش کاراکترها از ویژگی های شاهنامه است که در جای جای آن به چشم می خورد.
در ادامه با آمادگی بیژن برای مبارزه با گرازهای مهاجم، مخالفت گیو ( پدر بیژن به دلیل خطر ناکی راه ) و اشاره ی گیو به جوانی و خامی فرزند روبه رو می شویم.
به فرزند گفت این جوانی چرا است؟ / به نیروی خویش این گمانی چرا است؟
به راهی که هرگز نرفتی مپوی / بر ِ شاه، خیره مبَر آبروی
اینجا فردوسی مانند یک مورخ و جامعه شناس توانا، طرز برخورد بزرگترها با کوچکترها در هزاران سال پیش را نشان می دهد. شکستن شخصیت جوانان در حضور دیگران امر ناپسندی است که متاسفانه در جامعه ی ایرانی به یک سنت عامیانه تبدیل شده بود و تا اندازه ای امروزه نیز در بعضی از خانواده ها مشاهده می شود.
در ادامه، فردوسی رهسپار شدن بیژن و گرگین به ارمان را توصیف می کند. اینجا فردوسی مانند فیلمنامه نویسی که خیلی دقیق به روان شناسی شخصیت ها می پردازد، نشان می دهد که بخشیدن زر و سیم به بیژن، هدیه نگرفتن گرگین از کیخسرو و همراه کردن گرگین بر خلاف میل او به دستور شاه، می تواند ریشه ی حسادت و کینه ی گرگین از بیژن باشد که در ادامه ی داستان با آن رو به رو می شویم.
فیلمنامه پیش می رود تا به بیشه می رسند. توصیفی از گرازها داریم که گرازها از شجاعت بیژن بی خبرند. سپس گرگین به طور آشکار، حسادت و ناخشنودی خود را از بیژن و این سفر نشان می دهد:
تو برداشتی گوهر و سیم و زر / تو بستی مر این رزمگه را کمر
سپس خشم پهلوان، کشتار یک تنه ی گرازهای وحشی به دست وی و قدرت تیر اندازی او توصیف می شود.
چو ابر بهاران بغرّید سخت / فرو ریخت پیکان چو برگِ درخت
توصیف خوی وحشیانه ی گرازها هم از دید تیز بین فردوسی دور نمانده و به آن پرداخته است:
همه جنگ را پیش او ساختند / زمین را به دندان برانداختند
ز دندان همی آتش افروختند / تو گفتی که گیتی همی سوختند
بر انگیختند آتش کارزار / بر آمد یکی دود زان مرغزار
صحنه ی حمله به بیژن توسط یک گراز، شاهکاری دیگر از فیلمنامه ی دکوپاژ شده ی بیژن و منیژه است
گرازی بیامد چو اهریمنا / زره را بدرّید بر بیژنا
بزد خنجری بر میان بیژنش / به دو نیم شد پیل پیکر تنش
در ادامه، درشتی هیکل گراز، خسته شدن گرازهای دیگر، خسته نشدن بیژن و سرانجام کارزار توصیف می شود:
چو روبه شدند آن ددان ِ دلیر / تن از تیغ پر خون، دل از جنگ، سیر
سرانشان به فتراک بر بست سخت / به فتراک شبرنگ سرکش ببست
نکته:
فردوسی بارها در شاهنامه، قدرت توصیف خود را نشان داده و مانند یک کارگردان توانا، دکوپاژی ماهرانه از وقایع داستان ارائه کرده است. ای کاش در عصر حاضر، کسی کمر همت ببندد و زیبایی ها و شگفتی های شاهنامه را در دنیای سینما و تلویزیون بازسازی کند و به تصویر بکشد.
نکته: