Pages

Sunday, 25 April 2010

زنان و نقالی مدرن ( مادران یک تولد )












زنان و نقالی مدرن
زنان در تاریخ ایران همواره آماج تهمت ها، تحقیرها و تجاوزها بوده اند. در هزار و یک شب داستان های بسیاری درباره ی مکر زنان دیده می شود و به راستی در هزاره ی تاریک ضحاکان، زنانی چون شهرزاد می توانند پا به میدان نهاده و توانایی ها و ویژگی های یک زن را به طور واقع بینانه به جامعه نشان دهند.
تاریخ ایران شهرزاد های بسیاری را به خود دیده است که نه تنها مقام راستین زن را معرفی و اثبات کرده اند،دلاوری های زنان و مردان ایران را برای کودکان خود نقالی کرده اند بلکه در زندگی خود حماسه آفریده اند و حماسه آفرینانی را به جامعه تقدیم کرده اند. زنانی همچون فرانک مادر فریدون، پریدخت مادر زال، رودابه مادر رستم، تهمینه مادر سهراب، ماندانا مادر کوروش بزرگ، رُدگون مادر داریوش بزرگ، ماهرو مادر بابک خرمدین و بسیاری از زنانی که پهلوانان و شهیدان آزادی ایران را پرورش داده اند. به گفته ی شاعر:
« کوروش از دامان مادر یافت آن پیغمبری/ از غم بی مادری چنگیز شد اسکندری »
کتاب ها، مقاله ها و برنامه های معدودی وجود دارند که در آن ها به طور دقیق و مفصل به شیرزنان تاریخ ایران پرداخته شده باشد. کافی است به فهرست کتاب ها در یک کتابخانه یا اینترنت نگاهی بیاندازیم، بیشتر کتاب ها مربوط به مردان بزرگ و کارهای آنان است و چیزی که به ندرت به آن پرداخته شده یا اصلا به آن اهمیت داده نمی شود، تاثیری است که مادران و زنان زندگی آن مردان بر پیشرفت و موفقیت آن ها داشته اند.
در افکار عمومی، ادبیات و هنر عامیانه ی ایران عموما به زن از چند زاویه ی خاص نگریسته شده و از او معمولا به عنوان یکی از عناصر زیر نام برده می شود:
مادر یا همسر فداکار، زن مطیع، زن نافرمان، دختر حرف گوش کن، زن وراج، فضول، دو به هم زن و مانند این ها. این که مردان در این ستم تاریخی چه نقشی داشته اند بسیار مورد اشاره و بررسی قرار گرفته و حتی متاسفانه به یک شعار تبدیل شده است. ولی من در این مقاله سر آن دارم تا به نقش خود زنان در این مسئله و قدرت آنان در حل آن اشاراتی داشته باشم.
یکی از عواملی که به حفظ و ادامه ی وضع مذکور کمک کرده است بعضی از رفتارهای زنان و قرارگرفتن آنان در قالب های از پیش تعیین شده ای است که مردان برای آنان تعیین کرده اند. برای مثال می توان به رفتارهای زیر اشاره کرد: صحبت کردن زنان علیه رفتارهای زنانه ی زنان دیگر، اختصاص دادن بیشترین مقدار انرژی و زمان خود به کارهای خانه، میدان دادن به احساسات و رفتارهای زنانه به طور کنترل نشده، آسیب پذیر فرض کردن خود ( و به تبع آن آسیب پذیر شدن در برابر مشکلات کوچک )، دعوت از مردان و اجازه دادن به آن ها برای اظهار نظر و دخالت در اموری که مربوط به زنان است و نهادن بعضی از کارها و مسئولیت ها بر دوش مردان در حالی که خودشان می توانند آن ها را ( چه بسا بهتر از مردان ) انجام دهند.
البته گفتن مشکلات روشی است که متاسفانه در جامعه ی ایرانی وجود داشته و چیزی که بیش از آن اهمیت، ضرورت و فوریت داشته و دارد راه حل آن ها است. خوشبختانه زنان امروز ایران در چند دهه ی اخیر گام هایی را برای حل مشکلات مربوطه انجام داده اند مانند: حضور در صحنه های علمی، هنری و سیاسی؛ مخالفت با حجاب اجباری؛ اشتغال در کارهای مختلف گروهی و مبارزات اجتماعی آشکار و عمومی.
مقوله ی آخری که ذکر شد، مقوله ای است که زنان ایران در آن هم پیشرفت کرده اند، هم به نتایج درخشانی رسیده اند و هم در آن ضربات زیادی را متحمل شده اند. از مادری که فرزند خود را در زندان می بیند، تا زنی که در زندان های مرگبار با تجاوز و درد و شکنجه دست و پنجه نرم می کند و یا دختری که برای ئاسداری از عقیده اش در پیش چشم همگان جان می دهد. این ها نشانه های شکسته شدن کلیشه ی سنتی زن در ایران امروز هستند. ولی زنان امروزه چگونه می توانند باعث پیشرفت و پیروزی جنبش های نوین اجتماعی ایران در راستای آزادی و حفظ حقوق زنان باشند؟ چگونه می توانند به ساختن جامعه ای کمک کنند که در آن نشانی از شکنجه، تجاوز و اعدام نباشد؟ چگونه می توانند جامعه را تغییر دهند تا در آن ظالمان، متجاوزان و شکنجه گران، مجال ظهور نیابند؟
یکی از عرصه های بسیار مهم، تربیت کودکان و نوجوانان است. زنان باید با کنترل احساسات خود، به جنبه های احساسی، تعصب انگیز و مستبدانه ی فرهنگ سنتی در وجودشان اجازه ی رشد ندهند. برای مثال در جلساتی حضور نیابند که گردانندگان آن ها همچون کاسبکاران و متظاهران فرهنگی در پی تربیت نسلی مانند خود هستند. با رعایت هنجارهای انسانی اجتماعی؛ به مردان متعصب بهانه ای ندهند تا آن ها بتوانند از هنجارهای سنتی مردسالارانه علیه زنان استفاده کنند؛ فرزندان خود را مطابق با ارزشهای والای فرهنگ ایرانی، مطابق با حقوق بشر، آزادی و دموکراسی پرورش دهند؛ اجازه ندهند در ذهن کودکان شان ظالمان تاریخ به قهرمانانی تبدیل شوند که کودکان در رویاهایشان آنها را فرشتگانی پاک ببینند؛ طوری کودکانشان را تربیت کنند که از خشونت بیزار باشند و تحت هیچ شرایطی آن را مجاز نشمارند ( حتی بر اساس منافع شخصی و گروهی یا در جنجال های اجتماعی ).
طبیعی است که در این راه، زنان با مخالفت مردان متعصب و زنان نا آگاه دیگر قرار خواهند گرفت ولی زنان به دلیل امکان حضور مداومشان در پنهانی ترین بخش های اجتماع، خصوصی ترین لایه های خانواده و تاثیر عمیق شان بر اطرافیان می توانند روش های جدیدی را کشف کنند. مطمئنا در آینده شاهد بروز روش های موثر و ظهور زنان بسیاری در این عرصه خواهیم بود. چنان که در تاریخ نیز مادران، خود، اولین نقالان زندگی فرزندان شان بوده اند و داستان هایی که نقل می کردند، طرز صحبت شان و نتیجه گیری و تفسیری که از داستان برای فرزندان شان ارائه می کردند، تأثیر زیادی بر رفتار آن ها در آینده نهاده است. می توان نسل امروز را نتیجه ی نقل ها و نقالی های نسل های قبل و پرورش یافته ی نقالان گذشته دانست. نقل هایی که یکسان و همانند نبوده اند؛ هر گروه از نقالان، نقل ها و تماشاگران خاص خود را داشته اند و همان تماشاگران، نقالان و بازیگران صحنه های اجتماعی و سیاسی امروز شده اند. بی شک، مادران و زنان نقالی که رنج ها، محدودیت ها و مظلومیت هایشان را برای فرزندان شان نقل کرده اند، توانسته اند نقش مهمی در تربیت نسل آزادی خواه امروز بازی کنند. نسل امروز نیز می تواند با نقالی خود و رفتار خود در صحنه های گوناگون اجتماعی، نسل آینده را طوری پرورش دهد که هم خودش آزاد و آزادی خواه باشد، هم دیگران را از آزادی محروم نکند و هم تحقق آزادی و دموکراسی را برای هموطنان و همنوعانش ممکن سازد.
شاهنامه ی فردوسی، به دلیل تأکید آن بر دانش، خرد، دلیری، مبارزه با ظالمان، و سرزنش ستمگران نمونه ی درخشان و ارزشمندی است که با نقل، نمایش و تفسیر داستان های آن، می توانیم به معرفی و گسترش ارزش های آزادی خواهانه و مردمی فرهنگ ایران بپردازیم. گروه نقالی مدرن و بنیاد نقالی ، با همکاری نقالان و بازیگران زن و مرد باتجربه، فارغ التحصیلان تئاتر و دختران و پسران هنرمند، باعلاقه، ایران دوست و آزادی خواه تشکیل شده و نوید بخش جنبشی نوین در این راه است.
این گروه می کوشد داستان ها، روش ها و تکنیک هایی را به مادران، زنان و دختران ایرانی معرفی کند که با استفاده از آن ها بتوانند به معرفی، بازگویی، نقالی و تفسیر شاهنامه بپردازند و در راه رهایی اجتماعی و فردی ایرانیان، گام های مؤثر و بلندی بردارند. البته این جنبشی است که هنر را زیر سلطه ی هیچ حکومتی قرار نمی دهد و برای آگاهی دادن به افراد جامعه، ارتباط با آنان و رسیدن به راه حل های مشترک با آن ها، فعالیت می کند. نقالی مدرن و بنیاد نقالی، در پی شکستن مرزهای زبان، زمان و مکان است و می کوشد، ارزش های انسانی فرهنگ ایران را به شکل نقالی، همراه با تصویرسازی، مطابق با گروه های سنی و اجتماعی و به زبان های مختلف، ترجمه و ارائه کند و در اینترنت و شبکه های تلویزیونی به نمایش بگذارد.
گروه مذکور، فعالیت ها و خدمات خود را به طور افتخاری و بدون چشمداشت انجام می دهد و در این راه، از یاری و همکاری ایرانیان، فارسی زبانان و علاقه مندان به نقالی در همه ی کشورها استقبال می کند. می توان گفت، بنیاد نقالی و گروه نقالی مدرن، علیرغم تأکید بر فرهنگ و هنر ایران ( به ویژه شاهنامه ی فردوسی )، گروهی فرا مرزی و بین المللی است، اعضای آن علاقه مندان به ارزش های انسانی موجود در فرهنگ و هنر ایران و جهان اند و صحنه ی اجرای برخوانی (نقالی) های آن، پهنه ای به وسعت جغرافیا است.
منبع نقالی مدرن:

ما را دنبال کنید


https://www.naqqalicentre.com/

Thursday, 22 April 2010

زندگی نامه ی ساقی عقیلی، نقال نقل های جاوید/ کارگاه آموزش برخوانی ( نقالی) ساقی عقیلی













زندگی نامه ساقی عقیلی، نقال نقل های جاوید
ساقی عقیلی در هیجدهم تیرماه هزار و سیصد و چهل در تهران بدنیا آمد. پدر او محمد از زمین داران به نام تهران وعلاقمند به تاریخ و ادبیات کهن ایران زمین بود. همچنین عموی وی عبدالله، محقق، مورخ و سکه شناسی نامی است که آثار باستانی و گرانبهای خانوادگی عقیلی ها را به آستانه ی قبله ی تهران تقدیم کرده است.
وی از کودکی دست در دست پدر به تئاتر و سینما می رفت، عضو گروه های شیر و خورشید و پیشاهنگ بود و در جشن های مختلف حتی با حضور شاه و فرح به سرودخوانی و اجرای نمایش و نقالی پرداخته است. در مدرسه همراه با اعضای شیرو خورشید و پیشاهنگ، اشعاری از شاهنامه را از بر می خواند و در قطعاتی نمایشی بر اساس آثار شکسپر و مولیر بازی می کرد.
ساقی به یاد می آورد که بارها همراه با پدرش برای دیدن نمایش به تئاتر شهر و لاله زار می رفت و در قهوه خانه ها به تماشای پرده خوانی و نقالی می نشست. حضور او در فعالیت های فرهنگی و شرکت در کارهای گروهی در سالهای نوجوانی او ادامه یافت تا آنجا که به مقوله ی آموزش علاقمند شده و سرانجام در سن شانزده سالگی پا به دانشسرا نهاد، با امیر حسین فرهادپور ( نقاش و پیکرتراش ) آشنا شد و این آشنایی به ازدواج انجامید. امیرحسین، نوه ی پهلوان صاحب زنگ، پهلوان عباسعلی، استاد پیکر تراشی است که آرامگاه میرزاده ی عشقی و رضا شاه را حکاکی کرده است.
سال سوم تحصیل او مصادف با روی کار آمدن جمهوری اسلامی شد، پدرش به دلیل مخالفت با عوامل جمهوری اسلامی دو بار به زندان رفت، اموال موروثی آنها مصادره شد، سه نفر از اعضای خانواده ی او دستگیر شدند و از دانشسرا اخراج شد.
علیرغم اینکه امکان ادامه ی تحصیل و فعالیت های فرهنگی به طور رسمی از وی سلب شده بود از پا ننشست. مطالعه ی تاریخ، ادبیات و فرهنگ ایران را به طور جدی ادامه داد، با انجمن ها و کانون های اجتماعی همکاری کرد، در مناطق محروم مانند ورامین، کهریزک، قوچ حصار، امین آباد و حومه ی شهرری به امدادهای اجتماعی پرداخت و نیز به آموزش و پروش فرزندانی کمر بست که اینک هر یک در هنر تخصصی دارند. پسر بزرگش فوق لیسانس تئاتر و سینما و نقال، پسر کوچکترش گرافیست حرفه ای و دخترش فارغ التحصیل معماری است.
پایان جنگ هشت ساله و تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه، نقطه ی عطفی در زندگی عقیلی بود. در کلاس های بازیگری سپیده نظری پور شرکت کرد، دوره ی تکمیلی بازیگری را در موسسه ی رسام هنر نزد استاد رویا تیموریان پیمود و در میان شاگردان تیموریان بهترین نمره ( نوزده ) را کسب کرد.
در سال 78 در نمایش خاتون برگرفته از" پرده نئی " بهرام بیضایی، به کارگردانی ساسان مهر پویان به ایفای نقش پرداخت. نمایش خاتون زیر نظر استاد داود فتحعلی بیگی به شیوه ی نقالی، تمرین و اجرا شد، نمایشی که پس از مرگ یزدگرد بیضایی و مویه ی جم قطب الدین صادقی یکی از مهمترین نمایش هایی بود که در آن از نقالی به عنوان یک سبک بازیگری استفاده شد. نداآفرید از پیش با نقالی مرشد ولی الله ترابی، مرشد فتحعلی بیگی و مرشد آسید مصطفی سعیدی آشنا بود. بازی او در این نمایش و ایفای نقش همچون یک نقال زن، باعث شد به امکانات، کاربرد و تکنیک های بیشتر نقالی واقف شود وآموختن نقالی را به طور حرفه ای آدنبال کند.
نخست نزد ساسان مهرپویان ( شاگرد مرشد فتحعلی بیگی ) به آموختن روش های نقالی پرداخت و سپس برای پیشرفت در نقالی و تکمیل آموزش خود، در کلاس های نقالی استاد فتحعلی بیگی شرکت کرد. در آن کلاس ها مرشد ترابی به عنوان مهمان حضور می یافت و عقیلی به طور همزمان با سه سبک مختلف نقالی روبه رو بود. سبک مرشد فتحعلی بیگی که بیشتر بر فن بیان، برانگیختن تخیل در تماشاگران و نوعی بازی حسی متکی بود، سبک مرشد ترابی که عموما بر حرکات بدنی، گریز به داستان دیگری در میان نقل و گاهی طنز تکیه می کرد و سبک آسید مصطفی سعیدی که متکی بر حرکات ریز، میمیک چهره و بیان صمیمانه بود.
عقیلی به شکل رسمی، حرفه ای و تک نفره در جشنواره ی نمایش های آیینی و سنتی سال 1380 نقل گردآفرید را اجرا کرد. ژست ها و حرکات مطابق با گردآفرید، تحرک و انعطاف فیزیکی و بیان حماسی او در این نقل تمامی بینندگان و برگزار کنندگان جشنواره را شگفت زده کرد.
او با تصویر کردن جنگ سهراب و گردآفرید جانی دوباره به نقالی بخشید و ثابت کرد که زنان می توانند نقالی را به شکل سنتی و چه بسا مطابق با زیبایی شناسی تماشاگران امروز اجرا کنند.
در این جشنواره، شیرین امامی ( از شاگردان مرشد فتحعلی بیگی ) نقل گُردآفرید را اجرا کرد، فاطمه حبیبی زاد با عصای مرشد ترابی برای اولین بار به اجرای نقالی پرداخت و ساقی عقیلی به عنوان بهترین بازیگر زن جشنواره از سوی تماشاگران برگزیده شد.
می توان نقالی نداآفرید را ترکیبی از سه سبک نقالی دانست که درآن تمام عناصر و نشانه های اصلی اساتید پیشکسوت نقالی همچون مرشد فتحعلی بیگی، مرشد آسید مصطفی سعیدی و مرشد ترابی به شکلی گزینشی و آگاهانه به کار گرفته می شود. همچنین رگه های بسیار قدرتمندی از سبک های بازیگری استانیسلاوسکی و مایکل چخوف نیز در نقالی ساقی دیده می شود که متأثر از آموزش های بازیگری او و ارتباطش با تئاتر است.
ساقی عقیلی طی سال های کودکی و نوجوانی در یک محیط فرهنگی اصیل، سنتی و ملی رشد کرده، بازیگری را به دو شکل کلاسیک و مدرن آموخته و تجربه کرده و نقالی او آمیخته ای از همه ی اینهاست؛ پدیده ی نوینی که می توان آن را نقالی مدرن نامید، نامی که اینک به درستی بر نقالی های او نهاده شده است.
پس از آن سیل دعوتها به سوی وی سرازیر شد. بعضی از نهادهایی که از آن زمان تا کنون با او همکاری کرده اند به طور خلاصه عبارتند از: دانشگاه ها، میراث فرهنگی، جامعه ی زرتشیان، سازمان فرهنگی هنری شهرداری، پایگاه پژوهشی هخامنشیان، انجمن های دفاع از حقوق زنان، جشنواره ی بانوان، جشنواره های بین المللی فجر و جشنواره ی نمایش های آیینی سنتی. شهرهای کرمان، اصفهان، سنندج، مشهد، بجنورد، اهواز، جیرفت، دماوند، جزیره ی کیش، کاخ های نیاوران، گلستان، سعدآباد، موزه ی رضاعباسی و موزه ی فرش نیز میزبان هنرنمایی او بوده اند که بارها به طور افتخاری انجام شده است.
عقیلی درباره ی سبک نقالی خود و ارتباط با تماشاگران می گوید: « من می دانستم که جوانان از نصیحت و نوحه و زاری خسته شده اند و نقل تصویری برای آنها جذاب تر خواهد بود، به ویژه که یک زن نقال آن را اجرا کند و خاطره ی قصه گویی مادر و مادر بزرگشان را تداعی کند. »
در پایان هر نقالی، جوانان گرد او جمع شده و با شگفتی می پرسیدند: شما هنرهای رزمی آموخته اید؟ کلاس باله رفته اید؟ خواننده اید؟ بعضی از خانمها نیز ماشاالله گویان او را تمجید می کردند و گاه وان یکاد خوانده و به او فوت می کردند. شاید هم آن زنان آرزوهای خود را در او می دیدند.
ساقی علاوه بر نقالی، در دیگر حوزه های نمایش سنتی ایران مانند تعزیه، پرده خوانی، سیاه بازی و خیمه شب بازی تجربیات بسیاری را داشته است که به عنوان نمونه می توان به بازی او در نمایش های زیر اشاره کرد: راز عروسک ( تلفیقی از نقالی، سیاه بازی و نمایش های شادی آور زنانه )، خیمه شب بازی حسنی و مبارک ( تلفیقی از خیمه شب بازی و نقالی که ساقی عقیلی در آن به عنوان مرشد خیمه حضور داشت )، پهلوان کچل و اژدها ( معرکه گیری، سیاه بازی و تعزیه )، دار و دلدار ( تلفیقی از نقالی و سیاه بازی )، رستم و اسفندیار ( تلفیقی از نقالی، پرده خوانی، تعزیه و سیاه بازی )، مجلس شبیه مرگ و زندگی ( تلفیقی از نقالی، پرده خوانی، تعزیه، سیاه بازی، معرکه گیری و خیمه شب بازی ) و مجلس برادرکشی ( تلفیقی از نقالی، تعزیه و سیاه بازی ).
سابقه و تجربه ی ساقی عقیلی در نمایش های سنتی باعث شده وقتی در اینترنت نام او را جستجو می کنیم می بینیم در بعضی از خبرها او را به عنوان اولین زن نقال ایران و نخستین مرشد زن ایران معرفی کرده اند. ولی او همیشه در مصاحبه های خود با روزنامه ها، شبکه های خبری داخلی و خارجی و در اجراهایی که مجری برنامه او را اولین زن نقال ایران معرفی می کرد این عنوان را تکذیب کرده است. او از شیرزنانی نام می برد که درتاریخ ایران با ساز و آواز و حتی پس از جمهوری اسلامی با همه ی محدودیت ها نقالی کرده اند مانند: آزاده ( خنیاگر بهرام گور ساسانی )، سمیه خدای نامه خوان ( مادر نضربن حارث، نقالی ایرانی مقیم عربستان در زمان پیامبر اسلام )، همسر فردوسی ( اولین زن نقال شاهنامه )، مرشد بلقیس و فرحناز کریمخانی ( پیش و پس از جمهوری اسلامی ).
وقتی از او می پرسم با وجود این همه زن نقال در تاریخ ایران چرا عنوان اولین زن نقال ایران به فرحناز کریمخانی، شما، شیرین امامی و فاطمه حبیبی زاد اطلاق شده است می گوید این عنوان نخستین بار توسط مجریان برنامه ها به کار می رفت ولی به مرور خواسته یا ناخواسته حاوی این معنی شد که زنان در تاریخ ایران از آزادی های اجتماعی برخوردار نبوده اند و فقط در جزمان کنونی از چنین امکانی برخوردار شده اند.
عقیلی در سال های 83 و 84 به دعوت استاد داود فتحعلی بیگی و در کنار ایشان در دانشگاه سوره به استادیاری افتخاری پرداخت و در زمینه ی معرفی و آموزش نقالی به دانشجویان فعالیت کرد.
وی در کنار نقالی، بازیگری حرفه ای در تئاتر را ادامه داده است و بازی در بیش از چهل اجرای تئاتر، در کارنامه ی او دیده می شود. در این سال ها با هنرمندانی همچون مهری مهرنیا، داود فتحعلی بیگی، احمد آقالو، رویا تیموریان، اکبر زنجان پور، مجید جعفری، فرشید ابراهیمیان، ابراهیم حاتمی کیا، حسین سحرخیز، انوشیروان ارجمند، حسین محب اهری، شهره لرستانی، شبنم طلوعی، مریلا زارعی، آناهیتا نعمتی، سوسن مقصودلو و بسیاری دیگر همکار یا همبازی بوده است.
در سال 86 پس از اکران فیلم دروغین 300، با همکاری پسرش علی فرهادپور، پژوهشی را درباره ی نبرد خشایارشا با یونانیان انجام داد، یک طومار نقالی بر اساس آن نوشته شد، مرشد فتحعلی بیگی به عنوان استاد مشاور بر تمرین های نقالی نظارت کرد و حاصل این تلاش ها، اجرای نقالی 300 در جشنواره ی بین المللی نمایش های آیینی سنتی تهران بود. نقالی 300 پیامی ضد جنگ داشت و ایده ی بنیادی آن صلح آسیا و اروپا بود، مفهومی که در طرح گرافیکی بروشور توسط سمیه مرتضایی بازتاب یافته بود: اتحاد حلقه ی قدرت فروهر ایرانی و حلقه ی تاج زیتون یونانی. این بروشور به زبانهای فارسی و انگلیسی با هزینه ی شخصی ساقی تهیه شده و میان تماشاگران و مهمانان ایرانی و خارجی جشنواره توزیع شد. نقالی 300 استقبال تماشاگران داخلی و خارجی جشنواره را در پی داشت و سرپرست گروه نمایش ایتالیایی ازوی دعوت کرد تا این نقل را در جشنواره ی arrivano dal mare ( جشنواره ی نمایش های سنتی ایتالیا ) اجرا نماید. با این وجود همه ی رسانه های فارسی زبان بدون استثنا درباره ی این نقالی سکوت کردند، حتی یک خبر کوچک درباره ی آن منتشر نشد و هیچ منتقدی هیچ نقدی درباره ی آن ننوشت.
ساقی عقیلی د در اردیبهشت سال 87 همراه با استادانی چون فتحعلی بیگی، مرشد ترابی و ساسان مهرپویان راهی ایتالیا شد و در شهرهای چرویا و تورینو، اساتید و دانشجویان ایتالیا برای اولین بار شاهد نقالی یک زن نقال ایرانی بودند. تازگی اجرای نقالی توسط یک زن، حرکات بدنی وی و تصویرسازی های نقالی او موجب شد اساتید و دانشجویان از وی دعوت به عمل آورند تا در تورینو به تدریس نقالی ایرانی بپردازد که به دلیل تعهدات عقیلی برای بازی در دو تئاتر در ایران ( و مراحل اداری لازم برای برگزاری این کلاس ها ) به آینده موکول شد.
از اجراهای او در سال های اخیر به نقالی او در بزرگداشت استاد نگارگری ایران حجت شکیبا به دعوت پایگاه پژوهشی هخامنشیان و بزرگداشت رستم به همت بنیاد جمشید می توان اشاره کرد.
او در کنار فعالیت های حرفه ای گسترده برای معرفی، آموزش و گسترش فرهنگ و هنر ایران خدمات زیادی را به شکل افتخاری و رایگان انجام داده است که به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد: اجرای نقالی در روستاها و شهرهای مختلف، جشن های ایرانی سده و مهرگان برای جامعه ی زرتشتیان ایران، آموزش نقالی به کودکان در مدارس ( از دوره ی ابتدایی تا دبیرستان )، نوشتن طومارهای نقالی و نهادن مقالاتی درباره ی تاریخ نقالی و نقالی در ایران در سایت ها و وبلاگ ها، آموختن زبان ناشنوایان برای آموزش نقالی و آموزش نقالی به نابینایان و ناشنوایان که ثمره ی آن پرورش و معرفی دو نقال روشن دل به نام های سمیه باقر پور و امین طاهریان به جامعه ی نقالی ایران است؛ نقالان روشن دلی که در جشنواره ی بانوان سال 88 و به مناسبت روز جهانی معلولین در خانه تئاتر نقل فرود سیاوش را اجرا کرده اند.
عقیلی هرگز به جعل تاریخ، عوام فریبی، تحقیر و حذف ارزش های نقالان دیگر و توهین به آنها نپرداخته است. نگاهی به سوابق او ثابت می کند هنوز کسانی هستند که هنر را برای حفظ و گسترش فرهنگ انجام می دهند و می کوشند هنرشان نه در خدمت جریان تجاری یا گروهی خاص بلکه در معرض دید همگان، در راستای بیان مشکلات مردم و حفظ ارزش های انسانی باشد. کافی است نگاهی به نقالی هایی بیندازیم که درباره ی موارد نقض حقوق بشر در ایران، ضحاکان امروز و شهدای آزادی ایران اجرا کرده، بر خلاف سنت نقالان که نمی گذارند به طور کامل از نقالی شان فیلمبرداری شود به طور کامل در اینترنت نهاده و همه ی جهان می توانند آن ها را مشاهده کنند.

                                                                                                                  :ما را دنبال کنید     https://www.naqqalicentre.com/ 
Telegram: Saghi Aghili/+1-647-899-0031
 Facebook: Saghi Aghili

Instagram: Saghi Aghili

Tuesday, 20 April 2010

راز مرگ فردوسی/ کارگاه آموزش برخوانی (نقالی) ساقی عقیلی


نقل فردوسی به مناسبت روز فردوسی


فردوسی را نباید به خاک سپرد، گورستان مسلمین را با نعش او آلوده نکنید. اورا به بیابان بیاندازید تا خوراک بیابانیان شود.

تکه تکه اش کنیم

دارش بزنیم

بسوزانیمش

آی ی ی ی ی اورا بکشیم اما چگونه؟

کتاب او مدح شاهان است، شاهان گبرکانند، گبرکان کافرند، کافران نجس اند و نجاست به آب روان پاک می شود. پس شاهنامه را به آب بشوییم تا شاهان درون آن پاک شوند.

آنوقت کلا شاهان از شاهنامه پاک می شوند

فبح المراد اگر شاهان هم پاک شوند.

آنوقت دیگر شاهنامه نیست، پاکنامه است!

سالنامه اش می کنیم. فصلنامه؟ فصلنامه. ماهنامه. هفته نامه.

روزنامه اش می کنیم.

این اصیل ترین نسخه ی شاهنامه است که به خط خود فردوسی در هزار و چند سال پیش نوشته شده.

اینک آنرا به می سپاریم تا زمین و زمان از لوث وجود شاه نامه پاک شود.

یکی طشت بنهاد زرّین بَرش/ جدا کرد از سروِ سیمین سرش

روزنامه. روزنامه آخرین خبر. شاهنامه شسته شد. شاهنامه پاک شد.

نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی

نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی

نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی

درختی نشانی همی بر زمین/ کجا برگ، خون آورَد بار، کین

شنیدی که از آفریدونِ گُرد ستمکاره ضحّاکِ تازی چه بُرد؟

آری فردوسی را نباید به خاک سپرد. فردوسی را نمی توان به خاک سپرد. او زنده است، در میان ماست، هر روز به یک نام یک چهره یک خبر جدید. او زنده است تا نامه ی شاهانی را بنویسد که هر روز
کشته می شوند. روزی پیکر بی جانشان را به مادرشان می دهند. یک روز در تصادفی مشکوک جان می سپارند، ودیگر روز، جسد سوخته شان را در جاده ای خاکی می یابیم.

فردوسی هر روز از میان مردگان بر می خیزد، مردگان را زنده می کند، و به دست آنها کشته می شود.

به دست من، تو، او، ما. منی که می توانستم زیر یک سقف با همنوع خود زیست کنم و نکردم. منی که می توانستم دستی بگیرم که از پای نیفتد و نگرفتم. منی که می توانستم پرده ها را کنار بزنم و نزدم و همه


ی عمر را صرف بافتن پرده ای کردم که بر آفتاب کشم تا شمع دکان خویش بفروشم،

و فروختم.

ولی اینک در این قحط بازار شمع و چراغ، کرم های شب تاب نیز نوری نمی دهند.

نویسنده، کارگردان و فیلمبردار: علی فرهادپور

نقال/ بازیگر: ساقی عقیلی ( ملقب به نداآفرید )

نکته:
کارگاه آموزش برخوانی (نقالی) ساقی عقیلی

Saturday, 10 April 2010

نقالی مدرن چیست؟ ( بیانیه ی گروه نقالی مدرن. نویسندگان: ساقی عقیلی، علی فرهادپور )

ممکن است در نگاه اول کنارهم نشینی دو واژه ی نقالی و مدرن، عجیب و ناهمگون به نظر برسد ولی هدف از کنارهم نشاندن این دو واژه دقیقا همین است. یعنی نخست با عجیب نمایی، ذهن مخاطب را به چالش بکشیم و سپس بکوشیم تکنیک هایی را بشناسیم که با آنها چیزهایی که تاکنون ناهمگون و ناممکن پنداشته شده اند، بتوان به مرحله ی اجرا درآورد. چیزهای ناهمگونی که پس از کنار هم نشاندن آن ها باید علامت تعجب گذاشت همچون: دموکراسی در خاورمیانه، بهشت بر روی زمین، حقوق بشر در یک حکومت فاشیستی، پیوند میان جداشدگان، وطن برای تبعیدشدگان، احساس مسئولیت برای مرفهین بی درد، دینداربودن در عین عدم بروز نشانه های دینداری، دانش در میان اقشار نادان جامعه، رفاه و شادی درمناطق محروم جامعه ی جهانی و تبدیل دانش به واقعیت زندگی.

نقالی مدرن اصطلاحی ست متشکل از دو واژه ی ناگسستنی و بر یک چیز واحد دلالت می کند. نقالی در طول تاریخ همواره مدرن بوده است. نخستین انسانهایی که به نقالی پرداختند، انسان های اولیه ای بودند که با زبان ایما و اشاره برای اطرافیان خود حوادثی کاملا فیزیکی را باز نمایی کردند، آنان نسبت به پیشینیان خود بسیار پیشرفته و مدرن بودند. آنان علیرغم پیوند با گذشتگان و تاریخ اجتماعشان نیازها و نمودهایی از زمانه ی خود را نیز، بازتاب می دادند همچنان که در زبان فرانسوی واژه ی مدرن بر امروزی بودن و تطابق با زمانه دلالت می کند. واژه ی نقالی هم بر داستان گویی دلالت می کند و چون هر گاه داستانی نقالی شود، بر اساس افکار، اپیستمه و دانش زمانه درک و تفسیر می شود، نقالی مدرن، ترکیبی درست، دقیق و واقعی است.

نقالان نیز در طول تاریخ همواره مدرن بوده اند و نقل های گذشته را مطابق با نیازهای زمان و مکان شان بازنویسی می کردند. نمونه های بسیاری از این بازنویسی ها را در تاریخ نقالی ایران می توان یافت. بهترین نمونه از این مورد، شاهنامه ی فردوسی است که علیرغم وفاداری و احساس مسئولیتی پژوهشگرانه و مورخ وار، باز هم رگه هایی از زمان و مکان زندگی فردوسی را در خود بازتاب داده است. این که فردوسی این رگه ها را عمدا در شاهنامه گنجانده است یا نه مطلبی جداگانه است ولی به هر حال مانند هر متن دیگری، افق دید مخاطب که مطابق با زمان و مکان ارائه ی اثر است در خوانش شاهنامه موثر است. افق دیدی که فردوسی نیز هنگام خواندن خدای نامه ها با آن مواجه بوده است. به یاد آوریم که در هیچ جای خدای نامه های به دست آمده جملاتی شبیه به این شعر فردوسی دیده نمی شود:

فریدون فرخ فرشته نبود/ ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت آن نیکویی/ تو داد و دهش کن فریدون تویی

یا:

چو ضحاک شد بر جهان شهریار/ بر او سالیان انجمن شد هزار

نهان گشت کردار فرزانگان/ پراکنده شد کام دیوانگان

خِرَد خوار شد جادویی ارجمند/ نهان راستی آشکارا گزند

شده بر بدی دست دیوان دراز/ ز نیکی نبودی سخن جز به راز

یا:

تو مر دیو را مردم ِ بد شناس/ هر آن کو ندارد ز یزدان سپاس

یا:

چو با تخت، منبر برابر شود/ همه نام بوبکر و عمّر شود

پرستار زاده شود شهریار/ نژاد و بزرگی نیاید به کار

بداندیش گردد پدر بر پسر/ پسر همچنین بر پدر چاره گر

زیان کسان از پی سود خویش/ بجویند و دین اندر آرند پیش

همه گنج ها زیر دامن نهند/ گریزند و کشور به دشمن دهند

حتی می توان افق دیدی امروزی را در روایت های شاهنامه ی فردوسی دید که بسیار مدرن و چه بسا مدرن تر از مدرن است و از آن جا که نقالی، خود به معنی روایت گری است و فردوسی، راوی روایت های کهن ایرانی است، فردوسی را می توان یکی از بزرگ ترین نقالان مدرن تاریخ ایران دانست. آری مدرنیزم در تاریخ نیز جاری بوده است.

هیچ چیزی رو به گذشته ندارد و همه ی چیزها در بستر زمان معنا می شوند و بر امروز و آینده دلالت می کنند. هراکلیتوس در همین زمینه گفته است در یک رودخانه نمی توان دوبار پا نهاد چرا که در بار دوم، آبی که به پایمان برخورد می کند آن آب قبلی نیست؛ پس آن رود نیز رود قبلی نیست، رود دیگری است و چه بسا اگر حرکت جوهری ملاصدرا و هگل را در نظر بگیریم، پای ما نیز پای قبلی نیست. بر اساس حرکت جوهری که در فلسفه های هراکلیتوس، ملاصدرا و هگل وجود دارد همه ی چیزها تحت سیطره ی قانون حرکت جوهری هستند. برای مثال نطفه، کودک می شود، کودک بزرگسال می شود، بزرگسال پیر می شود و پیر می میرد؛ ولی در همه ی احوال ما به آن همه اشخاص مختلف یک نام می دهیم مانند: آرامیس، ژاییر و مانند آن ها. هیچ کدام از اشخاص ذکر شده، در مرحله ی جدیدتر، آن شخص مرحله ی قبلی نیستند ولی آنچه همه ی تحولات شخصیتی در مراحل مختلف زندگی را به هم پیوند می دهد، نام، محل زندگی، ارتباط با اطرافیان، شباهت فیزیکی و کنش های مشابه هم است.

شاید بپرسید پس چرا تمام این فرایند را یک جریان واحد محسوب می کنند و می گویند: همان آدم؟ پاسخ این پرسش را در فلسفه ی جدید می توان یافت. توهّم تداوم جغرافیایی، توهّم وحدت مکان، توهّم یگانگی، یکجایی بصری و نقص زبان گفتاری، دست به دست هم می دهند تا ما ناچار شویم بگوییم این پیر همان کودک است که پیر شده. پس اینجا کلمه ی همان بر نوعی همان- پنداری فرضی و قراردادی دلالت می کند نه بر نوعی یگانگی واقعی.

مباحث تکمیلی مربوط به این مسئله را در آثار فیلسوفانی همچون: خیام، کی یر که گارد، آرتورشوپنهاور، فردریش نیچه، میشل فوکو، لودویک ویتکنشتاین و بسیاری از آثار شکسپیر نیز می توان یافت. البته برای اینکه موقتا این بحث را پایان دهیم، می توان از ضرب المثل قدیمی ایرانی کمک گرفت که می گوید: چون که صد آمد نود هم پیش ما است. به عبارت دیگر حتی اگر حرکت جوهری را بپذیریم می توان گفت نطفه شامل کودک نیست و بزرگسال شامل پیر نیست ولی کودک شامل نطفه هست و پیر شامل بزرگسال، کودک و نطفه هست. ( و شاید مرده، شامل همه ی اینها ! )

در نقالی مدرن هم، واژه ی مدرن، هم نقالی را در خود دارد، هم تاریخ را و هم امروز را. اگرچه نقالی چنان که گفتیم در طول تاریخ نوعی مدرنیزم را رعایت کرده است و این نکته کنار هم نشینی دو واژه ی نقالی و مدرن را توجیه و تثبیت می کند با این حال باید گفت واژه ی نقالی مدرن فراتر از مدرنیزم موجود در نقالی کهن و تاریخ نقالی ست.

نقالی مدرن یک سنتز و یک کل است و علیرغم این که شامل اجزا ( نقالی و مدرن ) است، چیزی فراتر از اجزا می باشد. سنتزی که چیزی یگانه، منحصر به فرد و نوین است. نقالی مدرن تلاشی در جهت دریافت و نمایش همزمان چیزهایی است که طبق قانون حرکت جوهری، امکان ثبت و نمایش آنها وجود ندارد. می بینیم که اینجا به آغاز سخن مان بازمی گردیم یعنی کنارهم نشینی چیزهایی که هم نشینی شان ناممکن به نظر می رسد ولی نمی توان این گزاره ی اثبات شده را انکار کرد که تنها چیزغیر ممکن، خود غیر ممکن است.

با این توصیفات نقالی مدرن به تئاتر نامرئی آگوستو بوال، لیوینگ تئاترجولین بک و جودیت مالنا و تئاتر پداگوژی نزدیک می شود.

نقالی مدرن برای دریافت و نمایش حرکت جوهری ناچار است تناقضی را حل کند که ناممکن می نماید، یعنی تحولات را پیش از وقوع آنها پیش بینی کند و وقوع آنها را هشدار دهد؛ تازه در صورت امکان چنین کاری، دو گزینه ی دیگر در برابر نقالی مدرن و مخاطبان آن گشوده خواهد شد:1- تسلیم به آن چه پیش بینی می شود و تلاش در راستای تحقق آن. 2- جلوگیری از تحقق آن پیش بینی. این چیزی است که در حال حاضر ناممکن می نماید، دقیقا به همان اندازه ناممکن، که در زمان چاپ « سفر به ماه » نوشته ی ژول ورن، سفر به ماه ناممکن می نمود.

امروز نیز رسیدن به اهداف نقالی مدرن ناممکن می نماید، دقیقا به همان اندازه که در فیلمهای علمی تخیلی، تغییرات ژنتیکی، پیشرفتهای تکنولوژیکی و شکستن مرزهای زمان ناممکن به نظر می رسد.

شاید سخن آلبر کامو راه گشا باشد که گفته است: « حتی اگر تحقق آزادی و عدالت در جهان ناممکن باشند وظیفه ی هنرمند تلاش برای تحقق آنهاست . » البته سیاستمداران با واقعیت ها سر و کار دارند و هنرمندان با آرمان ها و آنچه که به شخصیت هایی همچون اودیپ هویت می بخشد، مبارزه با سرنوشت است نه تسلیم به آن.

اینک به طور خلاصه به اصول و مفاهیم نقالی مدرن اشاره می کنیم تا مقدمه ای بر شناخت و اجرای آن در آینده باشد:

1. هر انسان در زندگی خود یک نقال است و نقالی او امروزی و مدرن است. هر انسان نقالی ست که با زندگی خود می تواند حماسه بیافریند یا سوگ؛ می تواند با زندگی خود، نقلی واقعی، عینی و ملموس از زندگی ضحاک یا شغاد بسازد و یا نقلی از کاوه و فریدون؛ نقلی از کرتیر یا مانی و مزدک. هر انسان در زندگی خود می تواند نقالی باشد که نقل او بر گفتار متکی است و فقط حرف می زند، می لافد و شعار می دهد، یا نقالی که گفتارش با کنش اش همخوانی و هماهنگی دارد. پس نقالی مدرن علیرغم این که یک سبک نمایشی است، یک اندیشه ی انسانی، یک رفتار اجتماعی، یک شیوه ی زندگی و یک جنبش نوین اجتماعی است؛ چیزی که علی فرهادپور پیش از این، آن را جنبش آینده نام نهاده است.

2. نقالی مدرن، فقط درباره ی تاریخ و شاهنامه نیست، ولی جدا از شاهنامه و تاریخ هم نیست. نقالی مدرن، شاهنامه ی امروز، تاریخ امروز و شاهنامه ای برای امروز است.

3. نقالی مدرن اگرچه به گذشته هم نگاه و اشاراتی دارد ولی مهم ترین بخش آن نگاه و اشاره به تفکر و کنشی در امروز و آینده است. نقالی مدرن بر خلاف بیشتر نقالی های کهن، به داستان های امروزی نیز می پردازد، مانند زندگی افراد واقعی که هنوز زنده اند و یا داستان هایی که داستان نویسان در عصر حاضر نوشته اند یا می نویسند.

4. نقالی مدرن، مرزی میان خود و هیچ ابزار قدیمی یا جدیدی قائل نیست و آن چه را مطابق با هدفش باشد به کار می گیرد.

5. در نقالی مدرن اگر داستان مربوط به گذشته است، علیرغم این که تماشاگران، آن را به شکلی امروزی درک می کنند، نشانه های عینی و تکنیکی امروزینی هم در آن به کار گرفته می شود.

6. در نقالی مدرن از تکنولوژی می توان استفاده کرد ولی از نظر کیفی، نقال باید برابر با تکنولوژی و فراتر از آن باشد. در غیر اینصورت آن نقال، لایق تکنولوژی نیست؛ نقالی، مدرن نیست و اجرا، اصلا نقالی نیست. اگر کیفیت تکنولوژی، از کیفیت نقالی نقال، پیش تر برود، در این حالت هم به تماشاگر توهین شده است، هم به نقالی، هم به نقال و هم به تکنولوژی.

7. استفاده از تکنولوژی، یک نقالی را مدرن نمی کند، بلکه روش اجرا، ارتباط اجرا با جهان امروز، نسبتِ دور ِ آن با کهنه گی ( پوسیدگی و پس ماندگی ) و کاربردی بودن آن برای امروز، مدرن بودن آن را مشخص می کند.

8. در نقالی مدرن، مرز میان سبک ها و ژانرها به وضوح مشخص نیست و نوعی مجاورت یا تداخل سبک ها ممکن است در آن دیده شود.

9. نقالی مدرن اگرچه بنا به ضرورت و مطابق با هدفش، از سینما، تئاتر، نقاشی و هنرهای دیگر بهره می گیرد ولی در نقد آن، زیبایی شناسی هنرهای دیگر را معیار قطعی و نهایی نمی توان دانست.

10. نقالی مدرن قادر به برآورده کردن انتظارات همه ی مخاطبان، از همه ی گروه ها و طیف های فکری مختلف است. البته این برآورده کردن انتظارات، در فرم قابل انجام است و ایده ی بنیادی پنهان ( که در روندی نامحسوس به ناخودآگاه تماشاگر وارد شده و به او تلقین می شود ) طبق قانون و قراردادی نا نوشته در انحصار مجریان نقالی مدرن است.


نکته:
کارگاه آموزش برخوانی (نقالی) ساقی عقیلی


11. نقالی مدرن قادر به نمایش راه حل برای مشکلات انسانی است. این بخش مربوط به متخصصان روانشناسی، سیاست، جامعه شناسی و فرهنگ و هنر است. مشکلات مطرح شده به متخصصان مذکور سپرده می شود و راه حل های ارائه شده توسط آن ها، به دست گروه اجرایی نقالان نقالی مدرن به شکل یک نقالی منحصر به فرد که ویژه ی آن مشکل است، اجرا می شود.

12. نقالی مدرن در حال حاضر یک جریان تجاری نیست ولی از تجارت و اقتصاد جدا هم نیست و ممکن است در آینده به یک جریان تجاری قدرتمند تبدیل شود. به زبان روشن تر نقالی مدرن، فرهنگِ اقتصاد و اقتصادِ فرهنگ است. می توان به گروه نقالی مدرن، موضوعی را پیشنهاد کرد و گروه، همچنان که یک شرکت تجاری، سفارشی را می پذیرد، از پیشنهاد استقبال می کند، ولی تعهد اجرای آن منوط به تصمیم اکثریت اعضای گروه است و در آغاز، سفارش ها را به طورافتخاری و رایگان انجام می دهد.

در پایان باید گفت: نقالی مدرن، امتداد حرکتی تاریخی است که در آن کهنه ها نو می شوند، خطاها حذف می شوند و مدرن ها روز به روز مدرن تر می شوند. نقالی مدرن، پدیده ای است که شناخت و جمع بندی آن نیاز به زمان دارد و شناخت آن با دیدن، شنیدن، خواندن ( خوانش ) و دریافتن آن ممکن است. برای اطلاع بیشتر درباره ی آن، مقالات دیگر گروه نقالی مدرن و اجراهای نقالی آن توسط ساقی عقیلی را می توان مورد بررسی قرار داد.

منبع:


http://www.jadidonline.com/story/28042010/frnk/modern_story_telling

گروه نقالی مدرن. نویسندگان: ساقی عقیلی. علی فرهادپور. 20 فروردین 1389

Authors: Saghi Aghili - Ali Farhadpour

Thursday, 8 April 2010

فیلم - تئاتر فردوسی امروزکارگاه آموزش برخوانی (نقالی) ساقی عقیلی



متن فیلم:

فردوسی را نباید به خاک سپرد، گورستان مسلمین را با نعش او آلوده نکنید.اورا به بیابان بیاندازید تا خوراک بیابانیان شود.

تکه تکه اش کنیم

دارش بزنیم

بسوزانیمش

آی ی ی ی ی اورا بکشیم اما چگونه؟

کتاب او مدح شاهان است، شاهان گبرکانند، گبرکان کافرند، کافران نجس اند و نجاست به آب روان پاک می شود. پس شاهنامه را به آب بشوییم تا شاهان درون آن پاک شوند.

آنوقت کلا شاهان از شاهنامه پاک می شوند

فبح المراد اگر شاهان هم پاک شوند.

آنوقت دیگر شاهنامه نیست، پاکنامه است!

سالنامه اش می کنیم. فصلنامه؟ فصلنامه. ماهنامه. هفته نامه.

روزنامه اش می کنیم.

این اصیل ترین نسخه ی شاهنامه است که به خط خود فردوسی در هزار و چند سال پیش نوشته شده.

اینک آنرا به می سپاریم تا زمین و زمان از لوث وجود شاه نامه پاک شود.

یکی طشت بنهاد زرّین بَرش/ جدا کرد از سروِ سیمین سرش

روزنامه. روزنامه آخرین خبر. شاهنامه شسته شد. شاهنامه پاک شد.

نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی

نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی

نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی

درختی نشانی همی بر زمین/ کجا برگ، خون آورَد بار، کین

شنیدی که از آفریدونِ گُرد ستمکاره ضحّاکِ تازی چه بُرد؟

آری فردوسی را نباید به خاک سپرد. فردوسی را نمی توان به خاک سپرد. او زنده است، در میان ماست، هر روز به یک نام یک چهره یک خبر جدید. او زنده است تا نامه ی شاهانی را بنویسد که هر روز کشته می شوند. روزی پیکر بی جانشان را به مادرشان می دهند. یک روز در تصادفی مشکوک جان می سپارند، ودیگر روز، جسد سوخته شان را در جاده ای خاکی می یابیم.

فردوسی هر روز از میان مردگان بر می خیزد، مردگان را زنده می کند، و به دست آنها کشته می شود.

به دست من، تو، او، ما. منی که می توانستم زیر یک سقف با همنوع خود زیست کنم و نکردم. منی که می توانستم دستی بگیرم که از پای نیفتد و نگرفتم. منی که می توانستم پرده ها را کنار بزنم و نزدم و همه ی عمر را صرف بافتن پرده ای کردم که بر آفتاب کشم تا شمع دکان خویش بفروشم،

و فروختم.

ولی اینک در این قحط بازار شمع و چراغ، کرم های شب تاب نیز نوری نمی دهند.

نویسنده، کارگردان و فیلمبردار: علی فرهادپور

نقال/ بازیگر: ساقی عقیلی ( ملقب به نداآفرید )


نکته:
کارگاه آموزش برخوانی (نقالی) ساقی عقیلی


فردوسی، کارگردان مولفی که دکوپاژهایش تا کنون به فیلم تبدیل نشده است! ( نویسنده: ساقی عقیلی )کارگاه آموزش برخوانی (نقالی) ساقی عقیلی


فردوسی، شاعری است که او را همسنگ هومر و گاهی برتر از او دانسته اند. البته زمانه ای که هومر در آن می زیسته، بسیار ابتدایی تر و ساده تر از زمانه ی فردوسی بوده است. فردوسی در زمانی می زیست که فلسفه، علوم طبیعی، نگارگری و شعر به قله های جدیدی در جهان رسیده بود و شاهنامه نیز از آن همه پیشرفت بی تاثیر نبوده است. اگرچه در زمان سُرایش شاهنامه، سینما اختراع نشده بود ولی فردوسی در حدود 1000 سال پیش از این، تکنیک هایی را در سرودن شعر خود استفاده کرده که گاهی شباهت زیادی به دکوپاژ یک فیلمنامه دارد. اینک در زیر به نمونه های کوچکی از آن اشاره می کنم.



بیژن و منیژه


دوربین، شاه را نشان می دهد:


به بگماز بنشست یکروز شاد / ز گُردان لشکر همی کرد یاد


سپس عقب می کشد، لوکیشن را به نمایش می گذارد و آوای چنگ به گوش می رسد:


به دیبا بیاراسته گاه شاه / نهاده به سر بر کیانی کلاه


نشسته به گاه اندرون می به چنگ / دل و گوش داده به آوای چنگ


پس از آن نوبت به نشان دادن یک یک نقش آفرینان می رسد:


به رامش نشسته بزرگان به هم / فریبرز کاوس با گستهم

چو گودرز کشواد و فرهاد و گیو / چو گرگین میلاد و شاپور نیو

شه نوذر آن طوس لشکر شکن / چو رهّام و چون بیژن رزم زن

همه باده ی خسروانی به دست / همه پهلوانان خسرو پرست


و سپس دوربین ، سیاهی لشکرها را نشان می دهد:


پری چهرگان پیش خسرو به پای / سر زلفشان بر چمن مشک سای


سپس دوربین ناگهان به سوی پرده ی بارگاه می چرخد:


ز پرده درآمد یکی پرده دار / به نزدیک سالار شد هوشیار

که بر در به پایند ارمانیان / سر مرز ایران و تورانیان


سپس کیخسرو با توجه کردن به مشکل مرزنشینان و تلاش برای حل مشکل آن ها ابعادی از شخصیت خود را به نمایش می گذارد. شخصیت پردازی با نشان دادن کنش کاراکترها از ویژگی های شاهنامه است که در جای جای آن به چشم می خورد.


در ادامه با آمادگی بیژن برای مبارزه با گرازهای مهاجم، مخالفت گیو ( پدر بیژن به دلیل خطر ناکی راه ) و اشاره ی گیو به جوانی و خامی فرزند روبه رو می شویم.


به فرزند گفت این جوانی چرا است؟ / به نیروی خویش این گمانی چرا است؟

به راهی که هرگز نرفتی مپوی / بر ِ شاه، خیره مبَر آبروی


اینجا فردوسی مانند یک مورخ و جامعه شناس توانا، طرز برخورد بزرگترها با کوچکترها در هزاران سال پیش را نشان می دهد. شکستن شخصیت جوانان در حضور دیگران امر ناپسندی است که متاسفانه در جامعه ی ایرانی به یک سنت عامیانه تبدیل شده بود و تا اندازه ای امروزه نیز در بعضی از خانواده ها مشاهده می شود.


در ادامه، فردوسی رهسپار شدن بیژن و گرگین به ارمان را توصیف می کند. اینجا فردوسی مانند فیلمنامه نویسی که خیلی دقیق به روان شناسی شخصیت ها می پردازد، نشان می دهد که بخشیدن زر و سیم به بیژن، هدیه نگرفتن گرگین از کیخسرو و همراه کردن گرگین بر خلاف میل او به دستور شاه، می تواند ریشه ی حسادت و کینه ی گرگین از بیژن باشد که در ادامه ی داستان با آن رو به رو می شویم.


فیلمنامه پیش می رود تا به بیشه می رسند. توصیفی از گرازها داریم که گرازها از شجاعت بیژن بی خبرند. سپس گرگین به طور آشکار، حسادت و ناخشنودی خود را از بیژن و این سفر نشان می دهد:


تو برداشتی گوهر و سیم و زر / تو بستی مر این رزمگه را کمر


سپس خشم پهلوان، کشتار یک تنه ی گرازهای وحشی به دست وی و قدرت تیر اندازی او توصیف می شود.


چو ابر بهاران بغرّید سخت / فرو ریخت پیکان چو برگِ درخت


توصیف خوی وحشیانه ی گرازها هم از دید تیز بین فردوسی دور نمانده و به آن پرداخته است:


همه جنگ را پیش او ساختند / زمین را به دندان برانداختند

ز دندان همی آتش افروختند / تو گفتی که گیتی همی سوختند

بر انگیختند آتش کارزار / بر آمد یکی دود زان مرغزار


صحنه ی حمله به بیژن توسط یک گراز، شاهکاری دیگر از فیلمنامه ی دکوپاژ شده ی بیژن و منیژه است


گرازی بیامد چو اهریمنا / زره را بدرّید بر بیژنا

بزد خنجری بر میان بیژنش / به دو نیم شد پیل پیکر تنش


در ادامه، درشتی هیکل گراز، خسته شدن گرازهای دیگر، خسته نشدن بیژن و سرانجام کارزار توصیف می شود:


چو روبه شدند آن ددان ِ دلیر / تن از تیغ پر خون، دل از جنگ، سیر

سرانشان به فتراک بر بست سخت / به فتراک شبرنگ سرکش ببست


نکته:
کارگاه آموزش برخوانی (نقالی) ساقی عقیلی




فردوسی بارها در شاهنامه، قدرت توصیف خود را نشان داده و مانند یک کارگردان توانا، دکوپاژی ماهرانه از وقایع داستان ارائه کرده است. ای کاش در عصر حاضر، کسی کمر همت ببندد و زیبایی ها و شگفتی های شاهنامه را در دنیای سینما و تلویزیون بازسازی کند و به تصویر بکشد.


نکته:
کارگاه آموزش برخوانی (نقالی) ساقی عقیلی