دوربین، شاه را نشان می دهد:
به بگماز بنشست یکروز شاد / ز گُردان لشکر همی کرد یاد
سپس عقب می کشد، لوکیشن را به نمایش می گذارد و آوای چنگ به گوش می رسد:
به دیبا بیاراسته گاه شاه / نهاده به سر بر کیانی کلاه
نشسته به گاه اندرون می به چنگ / دل و گوش داده به آوای چنگ
پس از آن نوبت به نشان دادن یک یک نقش آفرینان می رسد:
به رامش نشسته بزرگان به هم / فریبرز کاوس با گستهم
چو گودرز کشواد و فرهاد و گیو / چو گرگین میلاد و شاپور نیو
شه نوذر آن طوس لشکر شکن / چو رهّام و چون بیژن رزم زن
همه باده ی خسروانی به دست / همه پهلوانان خسرو پرست
و سپس دوربین ، سیاهی لشکرها را نشان می دهد:
پری چهرگان پیش خسرو به پای / سر زلفشان بر چمن مشک سای
سپس دوربین ناگهان به سوی پرده ی بارگاه می چرخد:
ز پرده درآمد یکی پرده دار / به نزدیک سالار شد هوشیار
که بر در به پایند ارمانیان / سر مرز ایران و تورانیان
سپس کیخسرو با توجه کردن به مشکل مرزنشینان و تلاش برای حل مشکل آن ها ابعادی از شخصیت خود را به نمایش می گذارد. شخصیت پردازی با نشان دادن کنش کاراکترها از ویژگی های شاهنامه است که در جای جای آن به چشم می خورد.
در ادامه با آمادگی بیژن برای مبارزه با گرازهای مهاجم، مخالفت گیو ( پدر بیژن به دلیل خطر ناکی راه ) و اشاره ی گیو به جوانی و خامی فرزند روبه رو می شویم.
به فرزند گفت این جوانی چرا است؟ / به نیروی خویش این گمانی چرا است؟
به راهی که هرگز نرفتی مپوی / بر ِ شاه، خیره مبَر آبروی
اینجا فردوسی مانند یک مورخ و جامعه شناس توانا، طرز برخورد بزرگترها با کوچکترها در هزاران سال پیش را نشان می دهد. شکستن شخصیت جوانان در حضور دیگران امر ناپسندی است که متاسفانه در جامعه ی ایرانی به یک سنت عامیانه تبدیل شده بود و تا اندازه ای امروزه نیز در بعضی از خانواده ها مشاهده می شود.
در ادامه، فردوسی رهسپار شدن بیژن و گرگین به ارمان را توصیف می کند. اینجا فردوسی مانند فیلمنامه نویسی که خیلی دقیق به روان شناسی شخصیت ها می پردازد، نشان می دهد که بخشیدن زر و سیم به بیژن، هدیه نگرفتن گرگین از کیخسرو و همراه کردن گرگین بر خلاف میل او به دستور شاه، می تواند ریشه ی حسادت و کینه ی گرگین از بیژن باشد که در ادامه ی داستان با آن رو به رو می شویم.
فیلمنامه پیش می رود تا به بیشه می رسند. توصیفی از گرازها داریم که گرازها از شجاعت بیژن بی خبرند. سپس گرگین به طور آشکار، حسادت و ناخشنودی خود را از بیژن و این سفر نشان می دهد:
تو برداشتی گوهر و سیم و زر / تو بستی مر این رزمگه را کمر
سپس خشم پهلوان، کشتار یک تنه ی گرازهای وحشی به دست وی و قدرت تیر اندازی او توصیف می شود.
چو ابر بهاران بغرّید سخت / فرو ریخت پیکان چو برگِ درخت
توصیف خوی وحشیانه ی گرازها هم از دید تیز بین فردوسی دور نمانده و به آن پرداخته است:
همه جنگ را پیش او ساختند / زمین را به دندان برانداختند
ز دندان همی آتش افروختند / تو گفتی که گیتی همی سوختند
بر انگیختند آتش کارزار / بر آمد یکی دود زان مرغزار
صحنه ی حمله به بیژن توسط یک گراز، شاهکاری دیگر از فیلمنامه ی دکوپاژ شده ی بیژن و منیژه است
گرازی بیامد چو اهریمنا / زره را بدرّید بر بیژنا
بزد خنجری بر میان بیژنش / به دو نیم شد پیل پیکر تنش
در ادامه، درشتی هیکل گراز، خسته شدن گرازهای دیگر، خسته نشدن بیژن و سرانجام کارزار توصیف می شود:
چو روبه شدند آن ددان ِ دلیر / تن از تیغ پر خون، دل از جنگ، سیر
سرانشان به فتراک بر بست سخت / به فتراک شبرنگ سرکش ببست
نکته:
فردوسی بارها در شاهنامه، قدرت توصیف خود را نشان داده و مانند یک کارگردان توانا، دکوپاژی ماهرانه از وقایع داستان ارائه کرده است. ای کاش در عصر حاضر، کسی کمر همت ببندد و زیبایی ها و شگفتی های شاهنامه را در دنیای سینما و تلویزیون بازسازی کند و به تصویر بکشد.
نکته:
No comments:
Post a Comment