فردوسی را نباید به خاک سپرد، گورستان مسلمین را با نعش او آلوده نکنید.اورا به بیابان بیاندازید تا خوراک بیابانیان شود.
تکه تکه اش کنیم
دارش بزنیم
بسوزانیمش
آی ی ی ی ی اورا بکشیم اما چگونه؟
کتاب او مدح شاهان است، شاهان گبرکانند، گبرکان کافرند، کافران نجس اند و نجاست به آب روان پاک می شود. پس شاهنامه را به آب بشوییم تا شاهان درون آن پاک شوند.
آنوقت کلا شاهان از شاهنامه پاک می شوند
فبح المراد اگر شاهان هم پاک شوند.
آنوقت دیگر شاهنامه نیست، پاکنامه است!
سالنامه اش می کنیم. فصلنامه؟ فصلنامه. ماهنامه. هفته نامه.
روزنامه اش می کنیم.
این اصیل ترین نسخه ی شاهنامه است که به خط خود فردوسی در هزار و چند سال پیش نوشته شده.
اینک آنرا به می سپاریم تا زمین و زمان از لوث وجود شاه نامه پاک شود.
یکی طشت بنهاد زرّین بَرش/ جدا کرد از سروِ سیمین سرش
روزنامه. روزنامه آخرین خبر. شاهنامه شسته شد. شاهنامه پاک شد.
نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی
نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی
نبرّد سرِ تاجداران کسی/ که با تاج بر تخت مانَد بسی
درختی نشانی همی بر زمین/ کجا برگ، خون آورَد بار، کین
شنیدی که از آفریدونِ گُرد ستمکاره ضحّاکِ تازی چه بُرد؟
آری فردوسی را نباید به خاک سپرد. فردوسی را نمی توان به خاک سپرد. او زنده است، در میان ماست، هر روز به یک نام یک چهره یک خبر جدید. او زنده است تا نامه ی شاهانی را بنویسد که هر روز کشته می شوند. روزی پیکر بی جانشان را به مادرشان می دهند. یک روز در تصادفی مشکوک جان می سپارند، ودیگر روز، جسد سوخته شان را در جاده ای خاکی می یابیم.
فردوسی هر روز از میان مردگان بر می خیزد، مردگان را زنده می کند، و به دست آنها کشته می شود.
به دست من، تو، او، ما. منی که می توانستم زیر یک سقف با همنوع خود زیست کنم و نکردم. منی که می توانستم دستی بگیرم که از پای نیفتد و نگرفتم. منی که می توانستم پرده ها را کنار بزنم و نزدم و همه ی عمر را صرف بافتن پرده ای کردم که بر آفتاب کشم تا شمع دکان خویش بفروشم،
و فروختم.
ولی اینک در این قحط بازار شمع و چراغ، کرم های شب تاب نیز نوری نمی دهند.
نویسنده، کارگردان و فیلمبردار: علی فرهادپور
نقال/ بازیگر: ساقی عقیلی ( ملقب به نداآفرید )
نکته:
No comments:
Post a Comment